بسم الله الرحمن الرحیم
از مولوی یارمحمد امراء
الهی : دنیای وجودم را سایة گناهانم، تاریک گردانیده و هر لحظه بر اینم تا با استغفار و ندامت، لایه ای از این پردة ضخیم گناه را بردارم، اما غرور و خود پسندی مرا آنچنان در برگرفته که بازگشتم فورا به مسیر اول است، خداوندا مرا به خودم وا مگذار، بلکه مرا به سوی خودت آر و هر گونه زنگار گناه را از وجودم دور نما.
الهی: ای نظاره گر حقایق و وقایع، آنچنان جرأت و همت و صداقت و استقامتی عنایت فرما تا در صبحدمی و یا در شبانگاهی، با به خاک مالیدن پوزة«من بودنم» بسویت باز گردم، شاید که عهد به نسیان سپرده را دوباره به یاد آورده و با آب جاودان لطف وکرمت غسلی نموده تا ناپاکی روح و روانم را صاف و منزه گردانم
الهی:دیده از منِ بدکردار مگیر، چون سر گشته و حیرانم و در شکوفه های ظاهرنمای همین زندگی پرفریب، محو و در حیرت فرو رفته ام، بیا با دست پر توان و پر قدرت خویش، این کسوت چرکین پر از گناه وآغشته از زنگار عصیان را از این وجود فانی بی وفایم برون کن و لباس حقیقت معرفتت را بپوشانم..
الهی: هر گاه به اعمالم مینگرم ناگهان وحشت و اضطراب و دلهره وجودم را در بر می گیرد، از اینکه وجودم را بسیار خوب آراسته و باطنم را در ظلمتکده های خواهشات و هوسها، تاریک گردانیده ام، اگر در این وقت بسیار حساس مرا در نیابی، نه تنها اینکه خودم بسوی نابودی و خسران کشانده خواهم شد، بلکه جمع زیادی را بدنبالم بسوی نابودی خواهم کشاند وعاقبت نافرجام همه این جریانات به من بدکردار بر خواهد گشت و بار سنگین همة این گناهها و بی اعتمادیها بر من سنگینی خواهد نمود، بنابراین ای مولایم مرا در یاب و یاریم نما و تنهایم مگذار.
الهی: تا به حال چگونه رازم را در پردة اسرار نگه داشته و مرا ستاری نمودی و پیش خائق رسوایم نگردانیدی، باز هم مرا در همین حالت آنچنان نگه دار که هیچ کس از اسرارم با خبر نگردد. و در صورتی که حق کسی را پایمال نموده ام و صاحب حق هم دار فانی را وداع نموده، تو خودت اسباب رضایتش را فراهم فرما و مسیر توبه وانابت را برایم آسان گردان.
الهی: تو زیبندة هر ثنائی، چون بی نیازی، اما من، محتاجِ رحمتهای بی پایان توام، همانطور که ذاتت را پایان و فنائی نیست، یقینا نعمتهایت پایانی ندارند، پس بر منی که پیوسته عهد و وفا را شکسته، باز هم نظر لطف و رحمت بگشا، چون بغیر از درت دگر درها را نه نوری باشد ونه امیدی.
الهی: بسا اوقات در علم و سرمایة اندک و بی اساس خویش، آنچنان در ناز و غرور و خود نمائی گرفتار میشوم و در نهایت باورم بر این خواهد بودکه از من بهتر کسی دیگر نیست، اما از آنجا که همة نهانها در پیشگاهت عیانند، با سرافکندگی کامل معترفم که به خطاء رفته ام و بگمانم در دنیای دون از من، کسی بیشتر تا به این حد در دام عصیان گرفتار نیست، پس ای ذات بی همتا و یگانه، موهای پیشانی غرور و خود بینی ام را بگیر و مرا بسوی خودت بکشان و مهلت بیشتری نده، مبادا که موجب ناسپاسی نعمتهای بیشمارت گردم.
الهی:بدون کوچکترین شائبه ای و بدون از یاوری و توجهات بی پایانت بجائی نخواهم رسید، و هرآن کس که به عمل خویش نازان است که بجائی می رسد، بلا ریب در خسران وهلاکت است، بنابراین یاوری ات را شامل حالم گردان تا سر انجام به منزل مقصود که همان لقایت باشد برسم.
الهی: همگان به منزل مقصود رسیدند و من در همان اولین قدم سرگردان و حیرانم، نفس و شیطان که مدام در خلوت وجلوت مرا همراهند در پی اینند که مرا لغزانده و تیر انتقام را در وجودم فرو کنند پس منِ دست خالی و بی وسیله را به حال خود مگذار و دستم را گرفته و به ساحل امید و رستگاریِ جاودان برسان.
الهی: آنچنان ضعیف و ناتوانم که تحمل و یارای هیچ چیزی را ندارم، نعمتهای افزونت به اندازه ای زیاداند که اگر شب روز در سجده شکر و سپاس قرار گیرم، باز هم مشکل است شکر اندک نعمتی از احساناتت را بجای آورم،پس مرا آنچنان توفیقی عنایت فرما تا از زمرة بندگان شاکر و سپاسگزارت قرار گیرم.
الهی: با توجه به اینکه کلام روح بخشت و فرامین گوهر بار رسولت ارزنده ترین پشتوانة معنوی برایم می باشند این حقیقت را به خوبی در یافته ام از اینکه شخص خردمند و دانا همان کسی است که برای فردایش زاد راهی فراهم نموده، چرا که سرای بیقرار امروز را برای هیچ کس وفائی نباشد، پس ای خدای بی همتا و بی مثال محبتت را در قلبم جایگزین گردان و همة محبتهای غیرت را از وجودم محو و ریشه کن فرما تا اندرونم فقط سرشار از عشق و محبت تو گردد و به محض اینکه روحم از این کالبد خاکی پرواز نمود فورا به لقای جاودانی تو برسد.
الهی: تو سزاوار ثنائی چون بی نیازی، مرهمِ قلبِ نیاز مندانی، بر منِ نیازمندی که زاد راهی ندارد، عنایتی کن چرا که خزانه ات بی پایان و جاودان است، پس به میمنت الطاف خاصت، بر قلب مجروحم مرهمی بنه تا بهبود گردد.
الهی: از لحظة « یوم تبلی السرائر» در آن سرا وحشت و بیم دارم، مبادا پیش خلایق سر افکنده و شرمسار گردم، پس بیا و زنگار هر گناه را از وجودم شسته ومرا پاک گردان.
الهی: آنان که معرفت عشق تو را یافتند با وصال به درگهت همه چیز را یافتند، اما آنچنان بی ذوقم که اصلا نمی دانم عشق و محبت یعنی چه، بسیار سر گردان و حیرانم، چون نمی دانم منزل مقصودم کجاست، غرور شخصی ام بحدی رسیده که نمی دانم چگونه حقیقت و واقعیت را پذیرا باشم، بنابر این شخصی که تا به این حد سر در گم است او را باز یاب، ورنه صیادان طرار و حیله گران در کمین نشسته، او را لقمة آرزو هایشان قرار خواهند داد.
الهی: من و امثالم را آن توان ونیروئی عنایت فرما تا در بحر بی پایانِ صفابخشِ عشقت غوطه ا ی زده و از اعماق پر خروش واقعیت ها مروارید های ناب را یافته، و رمز جاودانی راکه نهفته می باشد را باز یابیم.
الهی: از آنجا که بندة توام، لذا در مقابلت غلامی بیش نمی باشم، خودت مرا بفروش و مرا بخر ، اما به دیگران مسپار چون در اینصورت عاقبتم تاریک خواهد گشت و هرگز به مرادم نخواهم رسید و گرگهای در بیشة انتقام در انتظار ربودن ونابودی من خواهند بود.
الهی: ظاهر و نهانم را یکی گردان، زیرا پذیرای دوگانگی نمی باشی، و در دوگانگی نابودی و رسوائی نهفته می باشد، با لطف و توجهت مرا از هر ذلت و خواری رهائی ده و بسوی شناخت یگانگی ات سوق بده.
الهی: محبت اغیار مرا آنچنان لاغر و ناتوان کرده که یارای تحمل هیچ حرکت و عکس العملی را ندارم، در مسیر راه در گرد و غبار زندگانی گرفتار و مدهوش گشته ام، عطر روح افزای محبتت را بر سرم بیفشان تا روح و روان پژمرده ام، طراوت از دست رفته اش را بار دیگر باز یافته و بسویت حرکتش را آغازنماید،شاید که تا در صبحدمی به درِ کُوًیُتْ زانوی نیاز را نهاده، تا خودش را از این طریق بوصالت رساند.
الهی: به خاطر منِ عاصی هیچ مخلوقی از مخلوقاتت را مورد بازخواست و عقاب قرار مده و هر کسی که بر من به نوعی ستم روا می دارد او را مورد بخشش قرار بده و در عوض اگر خواسته و یا نا خواسته حق کسی را پایمال نموده ام به من توفیقی عنایت فرما تا قبل از سکرات حلالیتی حاصل نمایم و یا اینکه به صاحب حق آنچنان توفیقی عنایت فرما تا مرا و امثال مرا مورد عفو و بخشش قرار دهد.
منبع : توحید آنلاین

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر