مولا در یابم تویی بحر امید و نجاتم
مولایم به نامت کنم آغاز سخن، چون ندارم بجز تو هیچ فریاد رس، خداوندا دور و برم را گرفته ابرهای تیره و تار، نگاهم بلند اما نمی یابن غمگسار، خداوندا تویی مرهم غمهای لاعلاج اندرونم، خودت مرض را دریاب و مرهم بنه تا نسیم شفای اندرون بوزیدن در آید، ای مولایم هر روز و هر صبح و هر شامگاه مشتاق نوید رهائی دادنت از بند اسارن اندرونم، ای کاش می شدن اندرون را می شگافتم تا بر ملا می کردم به مردم انانکه خنجر زدند بر این قلب بیقرارم، مستانه و خرامان در حال حرکتم بسویت ای محرم رازم، ای کا تا حال نکردی رسوایم بیا و دست نوازشت را یکبار دگر بر سرم بکش و تا جان در کالبدم حرکتی دارد همچون ماضی آغوشت بگشا تا نفسی آسوده برکشم و به راحتی بسویت بشتابم ای جانان. (یار)

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر