۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

مسئله فدک از دیدگاه اهل سنت

«تلک أمة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم و لاتسئلون عما کانوا یعملون»[سوره بقره:141-134] بدون شک خداوند تبارک و تعالی حضرت رسول اکرم- صلی الله علیه وسلم- را رحمت و رأفتی برای جهانیان فرستاد، آنحضرت- صلی الله علیه وسلم- مسائل و احکام را با حکمت و بصیرت به صحابه، و صحابه به بشریت تعلیم دادند. اگر معلم صحابه دارای شفقت، حکمت، بصیرت و ... بوده است مسلماً در شاگردان آن حضرت- صلی الله علیه وسلم- نیز این ویژگیها یافته می شود. رسول خدا صلی الله علیه وسلم به صحابه درس ایمان، ایثار، اخلاق، اخلاص، تواضع، تقوا و زهد و بی رغبتی از دنیا آموخت، به همین خاطر بود که الله عزوجل با آیه «فان آمنوا بمثل مآ امنتم به فقد اهتدوا...» [بقره:137] ایمان آنها را معیار و ملاک ایمان افراد بعدی بیان کرد و رضایت خودش را از آنها و رضایت آنها را از ذات مقدس خودش با «رضی الله عنهم و رضوا عنه» اعلام فرمود و نتیجه این ایمان راسخ و این رضایت را «جنات تجری من تحتها الأنهر» بیان نمود. در رأس شاگردان رسول خدا صلی الله علیه وسلم، حضرت صدیق اکبر رضی الله عنه قرار دارد، ایشان کسی است که به محض اعلام نبی اکرم صلی الله علیه وسلم برای غزوه تبوک تمامی اموال خویش را تقدیم حضرت محمد صلی الله علیه وسلم می نماید و خداوند هم این اقدام ابوبکر صدیق رضی الله عنه را اینگونه به تصویر می کشد:«و یتجنبها الأشقی الذی یوتی ماله یتزکی» (الیل:17) و بالاخره رسول خدا صلی الله علیه وسلم با مشاهده ی این همه فضایل و مناقب در آنها در همین دنیا- دارالعمل- آنان را به بهشت مژده می دهد ومی فرماید: «ابوبکر فی الجنة عمر فی الجنة...». اما متاسفانه برخی اگاهانه یا نا آگاهانه این ویژگیهای منحصر به فرد ایشان را نادیده گرفته و صدیق اکبر رضی الله عنه را- العیاذ بالله- غاصب می دانند، و ادعا می کنند که ابوبکر رضی الله عنه با جعل حدیث و منسوب کردن آن به سردار کونین صلی الله علیه وسلم باغ فدک را از ملک شخصی زهرای مرضیه رضی الله عنها غصب کرده و بر خلاف توصیه پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم عمل نمود!! در این مقال بر آنیم تا در رابطه با اینکه «فدک چیست؟ و ایا اینکه رسول خدا صلی الله علیه وسلم در حیات طیبه، آن را به دخت گرامی اش هبه نمود یا نه؟ و اینکه عقیده اهل سنت و جماعت پیرامون این مسئله چیست؟ و آیا حضرت زهرا رضی الله عنها از ابوبکر صدیق رضی الله عنه ناراحت شد یا نه؟ و... مطالبی را که در توان این مقاله است، بنگاریم. به امید اینکه شک و شبهه در این مورد دفع شده و خداوند همه ما را به راستی و حقیقت راهنمایی بفرماید. فیء و حکم آن در قرآن در اصطلاح شرع اموالی که بدون هیچ گونه جنگ و نبردی بدست مسلمین برسد، فیء نام دارد. خداوند متعال در قرآن عظیم الشأن حکم اموال فیء را بیان می فرماید: «ما أفاء الله علی رسوله من أهل القری فللّه و للرّسول ولذی القربی و التیمی و المساکین و ابن السبیل..» [حشر:7]. چیزی که خداوند از اهالی این آبادیها به پیغمبرش ارمغان داده است متعلق به خدا جل جلاله و پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم و خویشاوندان- پیغمبر- و مستمندان و مسافران در راه مانده می باشد. از این رو نصف زمینها و باغهای فدک در حیات طیبه رسول خدا صلی الله علیه وسلم به تصرف مسلمانان درآمد و مال فئ محسوب می شود. رسول خدا صلی الله علیه وسلم از محصول آن به قدر نیاز برای اهل بیت و خویشاوندان مصرف می نمود و باقی مانده را در راه خدا به فقرا و نهیدستان انفاق می کرد. فدک و حدود آن فدک روستایی در سزمین حجاز و در نواحی خیبر است که فاصله ی آن از مدینه منوره مسافت دو الی سه روز راه، بطور متوسط با شتر است، قبل از اسلام یهودیان بر آن سرزمین تسلط داشتند. در سال هفتم هجری قمری بعد از فتح خیبر اهالی این روستا، مرعوب و هراسان شدند، بنابراین به این شرط که نصف زمینها و باغهای این روستا از مسلمانان باشد، بدون جنگ با رسول الله صلی الله علیه وسلم صلح کردند، پیامبر خدا محیّصه بن مسعود انصاری را برای گفتگو با یهودیان به فدک فرستاد در آن موقع سردار فدک "یوشع بن نون" بود و بدین ترتیب بر نصف فدک صلح کرد و فدک بدون هیچ جنگ و درگیری به تصرف مسلمین در آمد. فدک از نظر اهل سنت همانطور که در بالا گفته شد فدک اسم روستایی کوچک همراه با یک باغ خرما در نواحی خیبر می باشد. اما از دیدگاه اهل تشیع، یک گوشه ی فدک به کوه احد و طرف دیگرش به عریش و مصر و کناره ی دیگر به دریای احمر و کناره چهارم آن به "دومة الجندل" منتهی می شود. [اصول کافی:355] با نگاهی به نقشه شبه جزیره عربستان و اندکی تأمل، به این نتیجه می رسیم که نصف بیشتر حجاز ومصر را، فدک تشکیل می دهد.! آیا خرمای این همه مناطق به پیامبر صلی الله علیه وسلم تعلق داشت؟! و آیا همه این مناطق را به فاطمه بخشید؟! و در قول دیگر می گویند که، فدک عبارت است از یک منطقه و شهر بزرگی که ثمرات سالانه آن چندین هزار کیلو خرماست.!!! ماجرای هبه نمودن فدک به امّ ابیها رضی الله عنها برخی می گویند که رسول خدا صلی الله علیه وسلم باغ فدک را به حضرت زهرا رضی الله عنها هبه نموده است. علاّمه شاه عبدالعزیز دهلوی پاسخ این شبهات را اینگونه می دهد: الف- ادعای هبه به حضرت فاطمه در کتب اهل سنت موجود نیست، بلکه در کتب اهل سنت خلاف آن موجود است؛ «إن رسول الله صلی الله علیه وسلم کان له فدک فکان ینفق منها و یعود منها علی صغیر بنی هاشم و یزوج منهم أیمهم و أن فاطمه رضی الله عنها سألته أن یجعلها لها فأبی. فکانت کذلک فی حیاة رسول الله صلی الله علیه وسلم حتی مضی لسبیله فلما ولّی ابوبکر رضی الله عنه عمل فیها بما عمل رسول الله صلی الله علیه وسلم فی حیاته حتی مضی لسبیله...».[ سنن أبی داوود حدیث شماره:2974 دارالکتاب العربی] ب- بالفرض اگر روایت هبه ی فدک را قبول کنیم لیکن این مسئله مجمع علیه شیعه و سنی است که موهوب ملک موهوب له نمی شود تا وقتی که در قبض و تصرف او نرود و فدک بالإجماع در زمان حیات پیامبر در تصرف زهرا نیامده بود، بلکه در دست آن جناب صلی الله علیه وسلم بود و در وی تصرف مالکانه می فرمود. ثم هکذا عمل ابوبکر رضی الله عنه. ج- غضب حضرت فاطمه و نیز ترک کلام وی با ابوبکر صدیق رضی الله عنه را هم اگر بپذیریم لیکن در روایات شیعه و سنی صحیح ثابت است که این امر برحضرت ابوبکر رضی الله عنه شاق آمد و خود را به در سرای زهرا حاضر آورد و علی را شفیع خود ساخت تا آنکه زهرا از او خشنود شد.(4) اندیشمند عالم اسلام، مفتی محمد تقی عثمانی صاحب کتاب تکمله فتح الملهم- شرح مسلم- نیز این جریان را رد کرده و در این مورد می نویسد:« قصة أخری فی هبة فدک: فقالت رضی الله عنها إن رسول الله صلی الله علیه وسلم أعطانی فدک فقال لها هل لک علی هذا بینة؟ فجاءت بعلی - رضی الله عنه- فشهد لها ثم جاءت بأمّ أیمن ...فقال ابوبکر- رضی الله عنه- فبرجل و امرأة تستحقّینها؟ أو تستحقین بها القضیة؟ قال زید بن علی: و أیم الله لو رجع الأمر إلیّ لقضیت فیها بقضاء أبی بکر- رضی الله عنه- أیضاً». أن هذه القصة غیر ثابتة من روایة اهل السنة. توصیه فدک و جواب آن عده ای معتقدند که رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- فدک را برای دخت عزیزش وصیت نمود، اولاّ: توصیه فدک هم از کتب روایی اهل سنت ثابت نیست. ثانیاً: به اتفاق سنی و شیعه وصیت، أخت میراث است. پس در مالی که میراث جاری نمی شود، چطور وصیت جاری می شود؟ زیرا وصیت و میراث هر دو انتقال ملک بعد از موت هستند و انبیاء بعد از وفات، مالک هیچ چیزی نمی شوند و مال آنها مال خدا می شود و جزء بیت المال مسلمین قرار می گیرند و خلیفه مسلمین می تواند بنابر مصلحت آن را به کسانی بدهد. ثالثاً: اینکه وصیت برای شخصی معین وقتی درست است که قبلاً، از وصیت کننده خلاف آن ثابت نشده باشد و در این مورد کلام رحمة للعالمین صلی الله علیه وسلم "ما ترکناه صدقَة" أظهر من الشمس است و تمام ماترک رسول اکرم صلی الله علیه وسلم وقف فی سبیل الله گردید و امکان وصیت باقی نماند. رابعاً: چرا علی رضی الله عنه در زمان خلافت خود باغ فدک را به ورّاث زهرا توریث ننمود؟ حال آنکه قبول ظلم و خلاف از ایشان نیز مستبعد است. چنانکه در خطبه "53" از نهج البلاغه می فرماید: «بر خلیفه دو امر واجب است یا دفع خلاف یا انکار خلافت»، بنابراین روشن است که قضاوت ابوبکر رضی الله عنه به هیچ وجه خلاف شریعت اسلام نبوده است. ادعای وراثت اینک در مورد مهمترین دلیل امامیه برای اثبات حق حضرت زهرا- رضی الله عنها- در مسئله فدک که ادعای وراثت از طرف فاطمه باشد؛ نکاتی را نقل می کنیم: وقتی فاطمه زهرا- رضی الله عنها- نزد ابوبکر صدیق رضی الله عنه آمد و میراث پدرش- فدک و خمس خیبر- را مطالبه کرد ابوبکر صدیق رضی الله عنه از دادن میراث خودداری نمود و در جواب فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمودند: «نحن معاشر الأنبیاء لانورث ما ترکناه صدقة» ما گروه انبیا از خود، مال به ارث نمی گذاریم مالی که از ما باقی می ماند صدقه است؛ «فغضبت فاطمة فهجرته فلم تکلّمه حتی توفیت»؛ فاطمه خشمگین شد و ابوبکر رضی الله عنه را ترک کرد و تا آخر عمر با او سخن نگفت. راویان این حدیث را در کتب حدیث با الفاظ مشابهی نقل کرده اند. علامه مفتی محمد تقی عثمانی در کتاب تکمله فتح الملهم شرح صحیح مسلم این حدیث را اینگونه ذکر می کند: «عن ابن شهاب عن عروة بن الزبیر عن عایشة رضی الله عنها أنها أخبرته: أن فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه وسلم أرسلت إلی أبی بکرالصدیق رضی الله عنه تسأله میراثها من رسول الله مما أفاء الله علیه بالمدینة و فدک ومابقی من خمس خیبر فقال ابوبکر إن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال لانورث ما ترکناه صدقة، إنما یاکل آل محمد صلی الله علیه وسلم فی هذا المال و إنی والله لا اُغیّر شیئاً من صدقة رسول الله صلی الله علیه وسلم عن حالها التی کانت علیها فی عهد رسول الله صلی الله علیه وسلم شیئا. فوجدت فاطمة رضی الله عنها علی أبی بکر رضی الله عنه فی ذلک. قال: فهجرته فلم تکلّمه حتی توفیت...» و نیز حدیث دیگری در این مورد آمده است: أن عمربن الخطاب قال لمعشر من الصحابة فیهم علی و العباس و عثمان وعبدالرحمن بن عوف و زبیربن العوام و سعدبن ابی وقاص: أنشدکم بالله الذی باذنه تقوم السماء و الارض أتعلمون أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال: «لانورث ما ترکناه صدقة» قالوا: أللهم نعم. ثم أقبل علی علیّ و العباس فقال أنشدکما بالله هل تعلمان أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قد قال ذلک: قالا اللهم نعم» (7) حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه از صحابه که در بین آنها حضرت علی، عباس، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن عوام و سعد بن ابی وقاص رضی الله عنهم بودند، فرمود: شما را به ذاتی قسم می دهم که آسمان و زمین به امرش قائم است، آیا می دانید که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: «لانورث ما ترکناه صدقَة»؟ عرض کردند: بله به خدا. سپس به سوی علی و عباس متوجه شد و فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا شما می دانید که رسول خدا صلی الله علیه وسلم این حدیث را بیان فرمود؟ گفتند: بله به خدا (پیامبر این گونه فرمود.) علامه شاه عبدالعزیز محدث دهلوی رحمه الله در توضیح این روایت می فرماید: پس معلوم شد که این خبر هم برابر آیت است در قطعیت. زیرا که این جماعت که نام اینها در حدیث ذکر شد خبر یکی از ایشان مفید یقین است، چه جای این جمع کثیر. علی الخصوص، علی مرتضی که نزد شیعه معصوم است و روایت معصوم برابر قرآن است در افاده ی یقین نزد ایشان، و با قطع نظر از این همه، این روایت در کتب صحیحه شیعه از امام معصوم هم موجود است. همچنین امام صادق این روایت را از آن حضرت صلی الله علیه وسلم نقل می فرماید که فرمود:« و إن العلماء ورثة الانبیاء وأن الانبیاء لم یورثوا دیناراً و لا درهما ولکن أورثوا العلم، فمن أخذ منه أخذ بحظ وافر» شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می فرماید: این حدیث را تنها حضرت ابوبکر رضی الله عنه روایت نکرده، حضرت عمر، حضرت عثمان، حضرت علی، حضرت طلحه، حضرت زبیر، حضرت سعد، حضرت عبدالرحمن بن عوف و حضرت عباس بن عبدالمطلب و ازواج مطهرات و حضرت ابوهریره رضی الله عنهم اجمعین نیز روایت کرده اند. وراثت انبیا از دیدگاه قرآن یکی از آیاتی که ممکن است شبهه ارث بردن و ارث گذاشتن از پیامبران را در ذهن ایجاد کند آیه: «و ورث سلیمان داوود...» [نمل/16] است که برای دفع این شبهه علامه آلوسی بغدادی در تفسیر روح المعانی می فرماید: «و ورث سلیمان داوود» أی قام مقامه فی النبوة و الملک و صار نبیاً ملکاً بعد موت أبیه داوود علیهما السلام، فوراثته إیاه مجاز عن قیامه مقامه فیما ذکر بعد موته و قیل المراد وراثة النبوة فقط و قیل وراثة الملک فقط؟ علامه مفتی محمد شفیع عثمانی رحمه الله نیز در تفسیر این آیه می فرماید: و از نظر عقل هم نمی تواند دراینجا مراد وراثت مال باشد زیرا به هنگام وفات، حضرت داوود 19پسر داشت، اگر مراد وراثت مالی باشد باید همه این پسران، وارث قرار گیرند، پس تخصیص حضرت سلیمان به وارث بودن از او معنی ندارد و از این ثابت می گردد که مقصود از وراثت آن است که برادران در آن شریک نبودند بلکه تنها حضرت سلیمان وارث شد و آن تنها می تواند وراثت علم و نبوت باشد و خداوند متعال نیز ملک و سلطنت حضرت داوود علیه السلام را نیز به حضرت سلیمان عنایت نمود! آیه ای دیگر که احتمالاً ممکن است از آن استدلال شود آیه ی ششم سوره مریم است: «یرثنی و یرث من آل یعقوب»؛علامه شاه عبدالعزیزدهلوی رحمه الله به نقل از کلینی می نویسد: روی الکلینی عن ابی عبدالله «أن سلیمان ورث داوود و أن محمداً ورث سلیمان» پس معلوم شد که این وراثت علم و نبوت و کمالات نفسانی است نه وراثت مال و متروکه. و قرینه عقلیه نیز مطابق قول معصوم دلالت بر همین وراثت کرده و نیز در روایتی دیگر از کتب شیعه در تأئید مطلب بالا می خوانیم: روی محمد بن یعقوب الرازی فی الکافی عن ابی البختری عن ابی عبدالله جعفر بن محمد الصادق علیه السلام أنه قال: «انّ العلماء ورثة الانبیاء لم یورثوا و فی نسحة لم یرثوا درهماً و لا دینارا و انما ارثوا احادیث من احادیثهم فمن اخذ بشئ منها فقد أخذ بحظ وافر» پس معلوم شد که غیر از علم و احادیث هیچ چیز میراث به کسی نداده اند. فثبت المدعی بروایة المعصوم.(11) کلمه «انما» در اینجا نزد امامیه نیز برای حصر و تخصیص است لذا ثابت گردید که میراث انبیاء به طور قطع و یقین علم بوده نه چیزی دیگر. بنابراین از دیدگاه اهل سنت، انبیا علیهم السلام بعد از خود برای خویشاوندان و بازماندگان خود مال دنیوی به ارث نمی گذارند و اموالشان در راه اسلام و منافع امت وقف می شود. عقلاً هم ارث گذاشتن انبیا برای بازماندگان سبب مشکل و سوء ظن می گردد زیرا اگر انبیا برای بازماندگان و خویشاوندان متاع و مال دنیوی به ارث گذارند مورد اتهام و اعتراض قرار می گیرند؛ زیرا مردم در مقابل کسی که او را به عنوان پیامبر خدا قبول دارند، از مال و جان خود دریغ نمی کنند، حتی پذیرش مال و جان از سوی پیغمبر را برای خود سعادت و خوشبختی می دانند. یک اعتراض و جواب آن در اینجا توضیح یک شبهه لازم است و آن اینکه؛ حضرت ابن عباس و حسن بصری وراثت انبیا را وراثت اموال مراد گرفته اند. امام فخر رازی نیز می گوید: وراثت حقیقتاً در مورد مال بکار می رود پس توجیه چیست؟ جواب: ارث اگرچه حقیقتاً برای مال بکار می رود، اما مجازاً برای علوم نبوت و یا خود نبوت و یا پادشاهی و حکومت بکار می رود. چنانچه کاربرد لفظ "ارث" در دو آیه ذیل دلالت بر مال نمی کند: «ثم أورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا...» [فاطر:32] باز میراث دادیم قرآن را به آنانکه بر گزیدیم ایشانرا از بندگان خود. و نیز «فخلف من بعدهم خلفا ورثوا الکتاب...» [اعراف:169]؛ پس از پی در آمدند بعد از ایشان جانشینان بد که وارث توارث شدند. (تفسیر حسینی) نور چشم رحمة للعالمین مطلب دیگر، ناخرسندی و ناخشنودی حضرت زهرا رضی الله عنها است و آن اینکه وقتی فاطمه رضی الله عنها فدک و خمس خیبر را از صدیق مطالبه کرد، ابوبکر صدیق رضی الله عنه در جواب ایشان حدیث رسول خدا صلی الله علیه وسلم را بیان کرد که: ما گروه انبیا برای بازماندگان خود، مال به ارث نمی گذاریم، مالی که از ما باقی می ماند برای مسلمانان وقف و صدقه است. اکنون سؤال اینجاست که آیا پس از آن که ابوبکر صدیق در جواب حضرت فاطمه رضی الله عنها این حدیث را بیان کرد علتی برای ناخشنودی فاطمه زهرا رضی الله عنها پیدا می شود؟! اوّلاً: پس از شنیدن حدیث نبوی ناخشنود شدن خلاف تصریح قرآنی است زیرا خداوند می فرماید: «و ما کان لمومن ولا مومنة اذا قضی الله ورسوله أمراً أن یکون لهم الخیرة من أمرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبیناً» [الاحزاب/36] ثانیاً: خلاف مقتضای عقل سلیم است که اولاد آن حضرت صلی الله علیه وسلم گفته ی رسول خدا صلی الله علیه وسلم را بشنوند و آن را نپذیرند، زیرا بر آحاد امت رسول الله صلی الله علیه وسلم لازم و واجب است که گفته ی رسول خدا را با کمال یقین واطمینان بپذیرند و از این اصل کسی مستثنی نیست و حضرت فاطمه رضی الله عنها نیز در این اصل داخل است. با اندک تأملی در الفاظ حدیث واضح می شود که این عبارت «فهجرته فلم تکلمه حتی ماتت» قول حضرت عایشه رضی الله عنها نیست بلکه گوینده ی این عبارت مَرد است زیرا لفظ «قال» بکار رفته است پس گوینده ی این عبارت هم "ابن شهاب زهری" است زیرا درروایات خود چنین کلماتی را بکار می برد. خلاصه اینکه کلمات جنجال برانگیزی که در این روایت بکار رفته در اصطلاح علمای حدیث «ظن راوی» است و کلماتی چون «غضبت، هجرت، وجدت و لم تتکلمه و غیره» جزء اصلی روایت مذکور نیست. (16) بلکه بنابر اصطلاح علم الحدیث «إدراج» است و این نوع ادراج از نوع «وقوع الادراج فی وسط الحدیث» است، دکتر محمود طحّان تصریح می کند که ادراج به اجماع علمای محدثین و فقها حرام است.(17) قصه مراجعه ی فاطمه رضی الله عنها به حضرت ابوبکر رضی الله عنه با 36طریق روایت شده که یازده طریق از غیر امام زهری روایت شده که در هیچکدام، ذکری از غضب و خشم حضرت فاطمه و ترک و هجران با ابوبکر صدیق به میان نیامده و 25 طریق مروی از امام زهری است که 9 روایت خالی از ذکر غضب و هجران است و در باقی مانده یعنی در 16 طریق دیگر غضب وهجران حضرت زهرا رضی الله عنها مذکور است. ابوطالب محمد بن علی بن الفتح الحربی العشاری در کتاب خود به نام "کتاب فضایل أبی بکرالصدیق" از امام محمدباقربن زین العابدین چنین نقل کرده: «عن کثیر النوال قال: قلت لأبی جعفر، أخبرنی عن أبی بکر وعمر أًظلماً من حقکم شیئاً: قال: لا و منزّل القرآن علی عبده لیکون للعالمین نذیراً ما ظلمانا من حقنا ما یزن حبة خردل: کثیر النوال فرمود: به امام باقر گفتم: از ابوبکر و عمر بگو آیا چیزی در حق شما ظلم کردند؟ امام فرمود: خیر، قسم به آن ذاتی که قرآن را بر بنده اش رسول الله صلی الله علیه وسلم نازل کرد تا برای جهانیان بیم دهنده باشد آنان به اندازه ی دانه ی خردلی در حق ما ظلم نکردند». عمل حیدر کرار رضی الله عنه مؤید عمل صدیق اکبر رضی الله عنه پر واضح است زمانی که زمام خلافت به حضرت علی رضی الله عنه سپرده شد، طبق عمل رسول خدا و خلفای ثلاثه عمل نمود و فدک را به اولاد فاطمه رضی الله عنها واگذار نکرد. علامه شاه عبدالعزیز می فرماید: «فهذا صریح فی أن علیاً فعل فی فدک ما فعل فیه ابوبکر رضی الله عنه و لو کان قضاء ابی بکر خطأ لغیّره علیّ رضی الله عنه فی عهد خلافته» و در جایی دیگر می فرماید: «فلما وصل الامر الی علی بن ابی طالب علیه السلام فی رد فدک فقال انّی لأستحیی من الله أن اُردِ شیئاً منع منه ابوبکر و أمعناه عمر رضی الله عنه». پس در نتیجه معلوم شد که اگر خلفای ثلاثه (ابوبکر، عمر، و عثمان رضی الله عنهم) بر خلاف دستور رسول خدا صلی الله علیه وسلم عملی را انجام می دادند حتماً حضرت علی رضی الله عنه در زمان خلافت خود آنرا اصلاح می فرمود. حالانکه حضرت علی نیز طبق عمل خلفای قبل از خود عمل نمود. اگر فدک حق زهرا بود و عمل ابوبکر خلاف و نامشروع بود چرا این عمل خلاف را قبول کرد و فدک را در بین ورّاث فاطمه توریث ننمود؟! بدرقه ی صدیق اکبر رضی الله عنه، حضرت زهر رضی الله عنها را حضرت ابوبکر صدیق در هنگام مرض وفات به عیادت و بیمارپرسی او آمده و با او گفتگو نمودند و حتی در روایتی از امام باقر است که نماز جنازه سیِدتنا فاطمه را حضرت ابوبکر رضی الله عنه اقامه نمود و نیز این حدیث ثابت کننده این ادّعاست. «...عن مالک عن جعفر بن محمد عن أبیه عن جدّه علی بن حسین، قال ماتت فاطمة بین المغرب و العشاء، فحضرها ابوبکر و عمر و عثمان و الزبیر و عبدالرحمن بن عوف، فلمّا وضعت لیصلی علیها، قال علی: تقدم یا أبابکر و دفنت لیلاً. پس حضرت فاطمه رضی الله عنها درحالی از این دنیا رحلت نموده است که کاملا از حضرت صدیق خشنود و راضی بوده است. بنابر این نتیجه می گیریم که پروانگان رسالت با اعمالی صالح و کارنامه ای درخشان به ملاقات پروردگار شتافتند ،پس بر ماست که از معلم بشریت، رحمة للعالمین حضرت محمد صلی الله علیه وسلم درس ایمان واخلاق و از صدیق اکبر درس صداقت و امانت و از فاروق اعظم درس شهامت و عدالت و از عثمان با حیا درس اطاعت و شهادت و از حیدر کرار درس شجاعت وپایمردی، بگیریم و باید به وقایع تاریخی صدر اسلام، با دید واقع بینانه ای بنگریم، نه اینکه با عینک انتقاد و تعصب و طعن بر صحابه ی رسول خدا صلی الله علیه وسلم قلم و زبانمان را آلوده نمائیم؛ چرا که آنها بقول رسول اکرم صلی الله علیه وسلم مانند ستارگان اند. پس باید در بیان روابط بین صحابه و اهل بیت به قرآن اقتدا نمائیم که می فرماید: «محمد رسول الله والذین معه أشداء علی الکفار رحماء بینهم» [فتح/29 ربنا اغفرلنا و لإخواننا الذین سبقونا بالایمان و لا تجعل فی قلوبنا غلاً للذین آمنوا ربنا إنک رؤف الرحیم. منابغ و مآخذ: 1- ازالة الشک عن مسئلَة الفدک- 2- تکمله ی فتح الملهم – مفتی محمد تقی عثمانی- مکتبه دارالعلوم کراتشی 3/96 3- تفسیر روح المعانی علامه آلوسی بغدادی 4- معارف القرآن- مفتی محمد شفیع- مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور 5ـ اصول کافی با ترجمه و شرح فارسی شیخ محمد باقر کمره ای جلد 1 انتشارات اسوه – تهران 6ـ تیسیر مصطلح الحدیث – دکتر محمود طحان ص 104 7- صحیح بخاری – باب فرض الخمس. صحیح مسلم – باب حکم الفیء. سنن ترمذی باب ماجاء فی ترکة رسول الله و ... منبع:پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین

ایمان به فرشتگان

دین اسلام دارای پنج رکن است که ایمان به ملائکه با آن کیفیتی که شارع برای آنها بیان نموده است، یکی از ارکان اسلام است که بدون باور داشتن به ملائکه و اعتقاد به وجود آنها، ایمان انسان در بارگاه الهی به هیچ وجه مورد قبول نخواهد بود. اولاً در مورد وجود ملائکه باید گفت که علاوه بر اینکه تمامی کتابهای آسمانی قبل از قرآن از وجود چنین مخلوقاتی خبر داده اند، قرآن کریم نیز به عنوان جامع ترین کتاب آسمانی از وجود این مخلوقات الهی خبر داده است. چنان که آیات 30 تا 32 سوره مبارکه بقره که داستان خلقت آدم- علیه السلام- را بیان می کند، به وجود چنین موجوداتی اشاره می کند. وجوب ایمان به فرشتگان اما در مورد اینکه آیا وجوب ایمان به ملائکه از قرآن و حدیث ثبوتی دارد یا خیر؟ باید گفت که هم در قرآن و هم در سنت، آیات و احادیث متعددی است که به این موضوع تصریح دارند. به عنوان مثال در آیات پایانی سوره مبارکه بقره به صورت کلی وجود ایمان به ملائکه ذکر شده است، آنجا که خداوند متعال می فرماید: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ»؛ ( پيامبر بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است‏، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آورده‏اند (و گفتند:) ميان هيچ يك از فرستادگانش فرق نمى‏گذاريم و گفتند: شنيديم و گردن نهاديم‏. پروردگارا! آمرزش تو را (خواستاريم‏) و فرجام به سوى تو است‏). [بقره:285]. همچنین احادیث متعددی نیز بیانگر وجود ملائکه در عالم هستی می باشند. به عنوان مثال در قمستی از یک حدیث طولانی آمده است که آنحضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند: «ثُمَّ فَتَرَ عَنِّى الْوَحْىُ فَتْرَةً، فَبَيْنَا أَنَا أَمْشِى سَمِعْتُ صَوْتًا مِنَ السَّمَاءِ، فَرَفَعْتُ بَصَرِى قِبَلَ السَّمَاءِ فَإِذَا الْمَلَكُ الَّذِى جَاءَنِى بِحِرَاءٍ قَاعِدٌ عَلَى كُرْسِىٍّ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ ، فَجُئِثْتُ مِنْهُ حَتَّى هَوَيْتُ إِلَى الأَرْضِ ، فَجِئْتُ أَهْلِى فَقُلْتُ زَمِّلُونِى زَمِّلُونِى . فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى ( يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ) إِلَى (فَاهْجُرْ)»؛ (سپس برای مدتی وحی قطع شد. یکبار در حال قدم زدن بودم که در آسمان صدایی شنیدم، به سوی آسمان نگاه کردم ناگهان همان فرشته ای که در غار حراء نزد من می آمد را دیدم که بر روی یک صندلی در بین آسمان و زمین نشسته است، بسیار وحشت زده شدم به طوری که به زمین افتادم. بلافاصله نزد خانواده ام رفتم و گفتم: من را [با چیزی] بپیچانید، من را بپیچانید. سپس آیات ابتدائی سوره مدثر تا «فاهجر» نازل شد). [صحیح بخاری: 3238]. حقیقت فرشتگان و صفات آنان با توجه به اینکه فرشتگان مربوط به عالم غیب بوده و ما انسانها قادر به دیدن آنها نیستیم لذا باید آنها را فقط مطابق آنچه که در آیات و احادیث صحیح و متواتر آمده است، توصیف کنیم. برخی از صفاتی که در آیات و احادیث در مورد خصوصیات فرشتگان ذکر شده اند عبارتند از: 1- فرشتگان از نور خلق شده اند: در صحیح مسلم روایتی از ام المومنین عائشه صدیقه- رضی الله عنها- آمده است که آنحضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند: «خُلقتِ الملائکة من نور، و خُلق الجانّ من مارج من نار، و خُلق آدم مما وصف لکم»؛ ( فرشتگان از نور خلق شده اند، جنها از شعله آتش خلق شده اند، و آدم از آنچه که برای شما توصیف شده ( یعنی از خاک) خلق شده است). [صحیح مسلم:2996]. 2- فرشتگان دارای جسم هستند: فرشتگان روح مجرد نبوده بلکه جسم اند و در بین انسانها موجودند اما انسانها با چشم ظاهری قادر به دیدن آنها نیستند. در حدیث شماره (2238) در صحیح بخاری "کتاب بدء الخلق" آمده است که آنحضرت صلی الله علیه وسلم، حضرت جبرئیل را در حالی در آسمان مشاهده فرمود که جبرئیل بر بر روی یک صندلی در بین زمین و آسمان، نشسته بود که این کیفیت، دلالت بر جسم بودن فرشتگان دارد. 3- فرشتگان دارای بال هستند: اینکه فرشتگان دارای بال و پر هستند به صراحت در قرآن کریم آمده است؛ خداوند متعال در ابتدای سوره فاطر می فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاء إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»؛ (سپاس خداى را كه پديدآورنده آسمان و زمين است [و] فرشتگان را كه داراى بالهاى دوگانه و سه‏گانه و چهارگانه‏اند پيام‏آورنده قرار داده است. در آفرينش هر چه بخواهد مى‏افزايد زيرا خدا بر هر چيزى تواناست). [فاطر:1]. در این آیه به صراحت آمده است که ملائکه دارای بالهایی هستند که برخی دارای دو بال، برخی سه بال، برخی چهار بال و به همین ترتیب هر کدام دارای بالهای متعددی می باشند. همچنین در حدیثی از حضرت عبدالله بن مسعود رضی الله عنه آمده است که می فرماید: «أن الرسول علیه الصلاَة و السلام رأی جبرئیل علیه السلام له ستمئة جناح»؛ (آنحضرت صلی الله علیه وسلم حضرت جبرئیل را دید که ششصد بال داشت). [صحیح بخاری: 3232]. 4- فرشتگان خواهشات بشری و حیوانی ندارند: فرشتگان نمی خورند، نمی نوشند، نمی خوابند، تولید مثل نمی کنند و هیچ کدام از عادتها و غرایز بشری را ندارند. حتی فرشتگان تا لحظه دمیدن اول صور، زنده اند و نمی نمیرند، چنانکه قرآن عظیم الشان می فرماید: «وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُم قِيَامٌ يَنظُرُونَ»؛ (و در صور دميده مى‏شود پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است بيهوش مى‏افتد مگر كسى كه خدا بخواهد، سپس بار ديگر در آن دميده مى‏شود و بناگاه آنان بر پاى ايستاده مى‏نگرند).[زمر:68]. همچنین خداوند متعال در قرآن کریم آن دسته از کفاری که فرشتگان را به صفت مؤنث توصیف می کنند مورد نکوهش و مذمت قرار داده و می فرماید: «وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثًا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ»؛ (و فرشتگانى را كه خود، بندگان رحمانند مادينه [و دختران او] پنداشتند. آيا در خلقت آنان حضور داشتند؟ گواهى ايشان به زودى نوشته مى‏شود و [از آن] پرسيده خواهند شد). [زخرف:19]. 5- تشکل به اشکال مختلف: به فرشتگان این قدرت داده شده است که می توانند به اشکال مختلف درآیند. البته فرشتگان به اشکال زیبا و انسانهای صالح و نیک در می آیند. ظاهر شدن حضرت جبرئیل به صورت یک انسان زیبا و خوش قیافه در مقابل حضرت مریم و بشارت تولد حضرت عیسی علیه السلام (آیات16-19 سوره مریم)، ظاهر شدن فرشتگان به عنوان میهمانان حضرت ابراهیم؛ (آیات24- 28سوره الذاریات) و موارد دیگری در قرآن نمونه های بارزی اند که به این موضوع اشاره دارند. در احادیث متعددی نیز این مطلب به اثبات رسیده است. مثلا در "کتاب الایمان" صحیح مسلم حدیثی از حضرت عمر رضی الله عنه روایت شده است که یک بار حضرت جبرئیل علیه السلام به صورت یک انسان با لباسهای سفید و موهای سیاه در مقابل آنحضرت صلی الله علیه وسلم حاضر شده و در مورد اسلام، ایمان، احسان، قیامت و نشانه های آن از پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم سؤال کرد. همچنین در برخی احادیث آمده است که حضرت جبرئیل، گاهی اوقات به شکل حضرت "دحیه کلبی" رضی الله عنه که صحابی خوش صورتی بود، ظاهر می شد. 6- فرشتگان دارای نیروی خارق العاده ای هستند: فرشتگان دارای نیرو و قدرت خارق العاده و بالایی هستند که خداوند به آنها عنایت فرموده است. آنها سپاه خداوندی هستند که قادر به انجام افعالی اند که انسانها از انجام آن عاجزاند. مانند: پیمودن مسافتهای طولانی در کمترین وقت، یا برداشتن و انتقال اشیای سنگین مانند کوهها، شهرها و ... . در مورد سرعت فرشتگان قرآن کریم می فرماید: «تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ»؛ (فرشتگان و روح، در روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است به سوى او بالا مى‏روند). [معارج:4]. منظور از "الروح" در این آیه، حضرت جبرئیل علیه السلام است. در مورد قدرت فرشتگان و برداشتن کوهها و زیر و رو کردن شهرها، قرآن کریم واقعه بالا بردن کوه طور بر روی بزرگان یهود (آیه 171 سوره اعراف): «وَإِذ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّواْ أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُواْ مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؛ (و [ياد كن] هنگامى را كه كوه [طور] را بر فرازشان سايبان‏آسا برافراشتيم و چنان پنداشتند كه [كوه] بر سرشان فرو خواهد افتاد [و گفتيم] آنچه را كه به شما داده‏ايم به جد و جهد بگيريد و آنچه را در آن است به ياد داشته باشيد شايد كه پرهيزگار شويد)، و همچنین زیرو رو شدن شهر قوم لوط (آیات 72-76) سوره حجر؛«لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ*فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ*فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ*إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ*وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُّقيمٍ»؛ (به جان تو سوگند كه آنان در مستى خود سرگردان بودند پس به هنگام طلوع آفتاب فرياد [مرگبار] آنان را فرو گرفت و آن [شهر] را زير و زبر كرديم و بر آنان سنگهايى از سنگ گل بارانديم. به يقين در اين [كيفر] براى هوشياران عبرتهاست و [آثار] آن [شهر هنوز] بر سر راهى برجاست) كه فرشتگان به دستور الهی این شهر را زیر و رو کردند). را ذکر نموده است. 7- فرشتگان قبل از خلقت آدم، خلق شده اند: واقعه خلقت حضرت آدم- علیه السلام- که در جاهای متعددی از قرآن کریم ذکر شده است، بیانگر این مطلب است که فرشتگان قبل از خلقت حضرت آدم خلق شده اند. 8- فرشتگان معصوم از هر نوع گناهند: فرشتگان موجودات معصومی بوده و به هیچ وجه نافرمانی خداوند را نمی کنند. تمامی دستورات الهی را به طور اکمل انجام داده و از هر گونه گناه کبیره و صغیره پاک و مبرّا هستند. قرآن کریم در سوره تحریم می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ»؛ (اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خود و اهل خود را از آتشى كه سوخت آن مردم و سنگهاست‏ حفظ كنيد، بر آن [آتش] فرشتگانى خشن [و] سختگير [گمارده شده] اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمى‏كنند و آنچه را كه مامورند انجام مى‏دهند).[تحریم:6]. 9- فرشتگان مظهر خوف و تعظیم الهی هستند: قرآن کریم می فرماید: «وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَاء وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ»؛ (رعد به حمد او- خداوند- و فرشتگان [جملگى] از بيمش تسبيح مى‏گويند و صاعقه‏ها را فرو مى‏فرستند و با آنها هر كه را بخواهد مورد اصابت قرار مى‏دهد در حالى كه آنان درباره خدا مجادله مى‏كنند و او سخت‏ كيفر دهنده است). [رعد:13] همچنین در جایی دیگر می فرماید: «وَلِلّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مِن دَآبَّةٍ وَالْمَلآئِكَةُ وَهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ*يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ»؛ (و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين از جنبندگان و فرشتگان است براى خدا سجده مى‏كنند و تكبر نمى‏ورزند از پروردگارشان كه حاكم بر آنهاست مى‏ترسند و آنچه را مامورند انجام مى‏دهند). [نحل:49-50]. 10- فرشتگان مقربان و محبوبان درگاه الهی اند: آیات ذیل به خوبی بیانگر این مطلبند. «لَّن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْداً لِّلّهِ وَلاَ الْمَلآئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَن يَسْتَنكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيهِ جَمِيعًا»؛ (مسيح از اينكه بنده خدا باشد هرگز ابا نمى‏ورزد و فرشتگان مقرب [نيز ابا ندارند] و هر كس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد به زودى همه آنان را به سوى خود گرد مى‏آورد).[نساء:172] «كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ*وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ*كِتَابٌ مَّرْقُومٌ*يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»؛ (نه چنين است، [بلكه] در حقيقت كتاب نيكان در عليّون است و تو چه دانى كه عليّون چيست؟. كتابى است نوشته‏شده [که]مقربان آن را مشاهده خواهند كرد) [مطففین:18-21]. «وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ*لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»؛ (و گفتند [خداى] رحمان فرزندى اختيار كرده، منزه است او. بلكه [فرشتگان] بندگانى ارجمندند كه در سخن بر او پيشى نمى‏گيرند و خود به دستور او كار مى‏كنند) [انبیاء:26-27] در این آیه خداوند متعال، فرشتگان را بندگان مکرّم و مشرّف معرفی کرده و کسانی که آنها را{العیاذ بالله} فرزندان خدا می دانند، به شدت مورد نکوهش و ملامت قرار می دهد. تعداد فرشتگان تعداد فرشتگان را به جز خداوند متعال، هیچ کس دیگری نمی داند. آنچه که از آیات و احادیث برداشت می شود این است که تعداد آنها بسیار زیاد است. در قرآن کریم آمده است: «وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ»؛(سپاهيان پروردگارت را جز او- خداوند- نمى‏داند) [مدثر:31]. همچنین در حدیثی آمده است که آنحضرت صلی الله علیه وسلم می فرماید: «إِنِّى أَرَى مَا لاَ تَرَوْنَ وَأَسْمَعُ مَا لاَ تَسْمَعُونَ أَطَّتِ السَّمَاءُ وَحُقَّ لَهَا أَنْ تَئِطَّ مَا فِيهَا مَوْضِعُ أَرْبَعِ أَصَابِعَ إِلاَّ وَمَلَكٌ وَاضِعٌ جَبْهَتَهُ سَاجِدًا لِلَّهِ»؛ (من چیزی را می بینم و می شنوم که شما نمی بینید و نمی شنوید. آسمان لرزید و حق دارد که بلرزد،[ زیرا] هیچ جایی به اندازه چهار انگشت نیست مگر اینکه یک فرشته پیشانیش را در آن گذاشته و برای خدا سجده می کند) [ترمذی: کتاب الزهد؛2312]. وظائف فرشتگان در نصوص شرعی آمده است که فرشتگان گروههای متعددی هستند که هر کدام دارای وظایف و مسئولیتهای ویژه ای می باشند. برخی از وظایف فرشتگان عبارتند از: 1- وحی: وظیفه وحی، مخصوص حضرت جبرئیل علیه السلام است که پیام و دستورات الهی را به پیامبران و آنان به مردم می رساندند. خداوند متعال در مورد وظیفه حضرت جبرئیل می فرماید: «وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ*نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ *عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ»؛(و راستى كه اين [قرآن] وحى پروردگار جهانيان است، روح الامين آن را بر دلت نازل كرد تا از [جمله] هشداردهندگان باشى) [شعراء:192-194]. آنحضرت صلی الله علیه وسلم نیزمی فرمایند: «إن روح القدس نفث فی روعی أن نفساً لن تموت حتی تستکمل أجلها و تستوعب رزقها، فاتقوالله و أجملوا فی الطلب، و لا یحملن أحدکم استبطاء الرزق أن یطلبه بمعصیة الله، فان الله لاینال ما عنده إلا بطاعته»؛ ( همانا رو ح القدس- جبرئیل- در گریبان من دمید( الهام کرد که) هیچ شخصی نمی میرد تا اینکه اجلش را کامل کرده و رزقش را به طور کامل دریافت نماید، از خدا بترسید و به خوبی ( و از راه حلال) آن را جستجو کنید و به تاخیر افتادن روزی، سبب نشود تا شما آن را از راه نافرمانی خدا طلب کنید. و خداوند از آنچه که در نزدش است [به کسی نمی رساند] مگر از راه اطاعت و فرمانبرداری) [مستدرک حاکم 2/4]. 2- تقسیم رزق: یکی دیگر از وظایف فرشتگان، تقسیم رزق و متعلقات آن از قبیل ابر و باران و ... می باشد که مسئولیت این موضوع بر عهده حضرت "میکائیل" است. 3- دمیدن صور: دمیدن صور، مسئولیت حضرت "اسرافیل" علیه السلام است که در احادیث آمده است که حضرت اسرافیل چیزی شبیه یک شیپور در دست دارد( صور) و به دستور خداوند، اولین بار در آن می دمد که در نتیجه آن هر موجود جنبنده ای که در زمین و آسمان وجود دارد هلاک شده و می میرند. سپس برای دومین بار در صور دمیده می شود که بعد از آن تمامی اموات، زنده می شوند. آیه قرآنی ذیل به همین مطلب تصریح دارد: « وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُم قِيَامٌ يَنظُرُونَ»؛ (و در صور دميده مى‏شود پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است بيهوش درمى‏افتد مگر كسى كه خدا بخواهد سپس بار ديگر در آن دميده مى‏شود و بناگاه آنان بر پاى ايستاده مى‏نگرند) [زمر:67] 4ـ قبض ارواح: در مورد اینکه مسئولیت قبض ارواح، بر عهده یکی از ملائکه است یا بیشتر؟ آنچه در آیات قرآن آمده است متفاوت است. در آیه 61 سروه انعام می فرماید: «وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُم حَفَظَةً حَتَّىَ إِذَا جَاء أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ.»؛( و اوست كه بر بندگانش قاهر [و غالب] است و نگهبانانى بر شما مى‏فرستد تا هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد فرشتگان ما جانش بستانند در حالى كه كوتاهى نمى‏كنند) [انعام:61] از این آیه این طور برداشت می شود که تعداد ملائکه مسئول قبض ارواح بیش از یکی می باشد. اما در آیه ای دیگر از قرآن کریم آمده است: « وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِي الْأَرْضِ أَئِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُم بِلِقَاء رَبِّهِمْ كَافِرُونَ* قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ»؛ (و گفتند آيا وقتى در [دل] زمين گم شديم آيا [باز] ما در خلقت جديدى خواهيم بود [نه] بلكه آنها به لقاى پروردگارشان [و حضور او] كافرند بگو فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده جانتان را مى‏ستاند آنگاه به سوى پروردگارتان بازگردانيده مى‏شويد) [سجده:10-11] که در این آیه معلوم می شود که، قبض ارواح توسط یکی از ملائکه انجام می گیرد. علما، محدثین و مفسرین جهان اسلام در توجیه و چگونگی جمع بین این آیات گفته اند: گروهی از ملائکه مسئولیت قبض ارواح را بر عهده دارند که ریاست این گروه با "ملک الموت" است. گاهی اوقات، قبض ارواح منسوب به رئیس گروه (ملک الموت) می شود و گاهی منسوب به تمامی اعضای گروه. در برخی روایات آمده است که نام ملک الموت "عزرائیل" (به معنای عبدالجبار) می باشد. نکته دیگر در این موضوع اینکه؛ در احادیث ذکر شده است که ملک الموت در هنگام قبض ارواح کفار با شکل و هیأتی زشت و ترسناک ظاهر می شود و با شدت و سختی روح را از بدنشان جدا می کند، اما در هنگام قبض ارواح مومنین با هیأتی زیبا ظاهر شده و با نرمی و لطافت روح را از بدنشان جدا می سازد. آیات ابتدایی سوره "النازعات" به همین مطلب اشاره دارد؛ قرآن عظیم الشأن می فرماید: «وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا*وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا»؛( سوگند به فرشتگانى كه [از كافران] به سختى جان ستانند و به فرشتگانى كه جان [مؤمنان] را به آرامى گيرند) [ النازعات:1-2]. علامه علامه فخرالدین رازی- رحمه الله- در تفسیر این دو آیه می فرماید: «"نزع" به معنای به سختی بیرون کشیدن، و "نشط" به معنای به نرمی و آرامی بیرون کشیدن، می باشد، لذا «والنازعات غرقاً» اشاره به ملائکه ای است که ارواح کفار را قبض می کنند و «الناشطات نشطاً» اشاره به ملائکه ای است که ارواح مومنین را قبض می کنند). [تفسیر رازی:8/315]. 5- حفاظت انسان از آفات و بلاها: گروهی از فرشتگان، انسان را از آفات و بلاها حفاظت می کنند و به جز آنچه که در تقدیر انسان نوشته شده است بلا و آفتی دیگر بر او طاری نخواهد شد. آیه ذیل اشاره به همین مطلب دارد. « لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ»؛ (براى او فرشتگانى است كه پى در پى او را به فرمان خدا از پيش رو و از پشت‏سرش پاسدارى مى‏كنند، در حقيقت‏ خدا حال قومى را تغيير نمى‏دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند و چون خدا براى قومى آسيبى بخواهد هيچ برگشتى براى آن نيست و غير از او حمايتگرى براى آنان نخواهد بود)[رعد:11]. در حدیثی از ابوداود به روایت از حضرت علی رضی الله عنه منقول است که به همراه هر انسان، چند فرشته برای نگهبانی او مقرّر است که از او مراقبت می کند تا اتفاق و مصیبتی برایش پیش نیاید. البته هر گاه حکم الهی برای مبتلا کردن انسان در بلا و مصیبت نافذ گردد در آن لحظه فرشتگان نگهبان از آن شخص کناره گیری می کنند. خلاصه اینکه این گروه از فرشتگان، انسان را از مصایب و آفات دینی و دنیوی، در حال خواب و بیداری حفظ می کنند. حضرت کعب احبار می فرماید: اگر این نگهبانان خداوندی نباشند، جن ها زندگی را بر انسان تنگ می کنند. [ معارف القرآن 2/376]. 6- نوشتن تقدیر: گروهی از فرشتگان مأمور نوشتن تقدیر، اجل، رزق، سعادت و شقاوت هر شخص در هنگامی که در رحم مادرش قرار دارد، می باشند. حضرت عبدالله بن مسعود رضی الله عنه می فرماید: آنحضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند:«إِنَّ أَحَدَكُمْ يُجْمَعُ خَلْقُهُ فِى بَطْنِ أُمِّهِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا ، ثُمَّ يَكُونُ عَلَقَةً مِثْلَ ذَلِكَ ، ثُمَّ يَكُونُ مُضْغَةً مِثْلَ ذَلِكَ ، ثُمَّ يَبْعَثُ اللَّهُ مَلَكًا ، فَيُؤْمَرُ بِأَرْبَعِ كَلِمَاتٍ ، وَيُقَالُ لَهُ اكْتُبْ عَمَلَهُ وَرِزْقَهُ وَأَجَلَهُ وَشَقِىٌّ أَوْ سَعِيدٌ . ثُمَّ يُنْفَخُ فِيهِ الرُّوحُ»؛(خلقت هر یک از شما چهل روز در شکم مادرش طول می کشد، سپس بعد از چهل روز به صورت لخطه خونی درآمده و بعد از آن پس از چهل روز به تکه گوشتی تبدیل شده و سپس خداوند فرشته ای را می فرستد و به او دستورداده می شود که چهار چیز را بنویسد. به او گفته می شود که عمل، رزق، اجل، شقاوت و سعادت او را بنویس و سپس روح در او دمیده می شود». [صحیح بخاری؛ 3208]. 7- نوشتن اعمال نیک و بد انسانها: خداوند متعال برای هر انسان دو فرشته مأمور کرده است که اعمال او را می نویسند. قرآن کریم می فرماید: «إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ* مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ»؛ (آنگاه كه دو [فرشته] دريافت‏كننده از راست و از چپ مراقب نشسته‏اند [آدمى] هيچ سخنى را به لفظ درنمى‏آورد مگر اينكه مراقبى آماده نزد او [آن را ضبط مى‏كند]) [ق:17-18] از این دو آیه اینگونه معلوم می شود که نام این دو فرشته "رقیب" و "عتید" است. این دو فرشته تمام اعمال انسانها اعم از کوچک و بزرگ را یادداشت می کنند. خداوند متعال می فرماید: «وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ* كِرَامًا كَاتِبِينَ* يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ»؛ (و قطعا بر شما نگهبانانى [گماشته شده]اند، [فرشتگان] بزرگوارى كه نويسندگان [اعمال شما] هستند، آنچه را مى‏كنيد مى‏دانند.) [انفطار:9-12]. 8- بشارت دادن مومنین در لحظه مرگ: الله تعالی می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ* نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ»؛ (در حقيقت كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست‏سپس ايستادگى كردند فرشتگان بر آنان فرود مى‏آيند [و مى‏گويند] هان بيم مداريد و غمگين مباشيد و به بهشتى كه وعده داده شده بوديد شاد باشيد، در زندگى دنيا و در آخرت دوستانتان ماييم و هر چه دلهايتان بخواهد در [بهشت] براى شماست و هر چه خواستار باشيد در آنجا خواهيد داشت) [فصلت:30-31]. 9- رسیدگی به امور اهل بهشت: گروهی از فرشتگان مسئول خدمت رسانی به بهشتیان و برآورده کردن نیازهای آنان می باشند. آیه 73سوره زمر، به همین مطلب اشاره دارد: «وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ»؛ (و كسانى كه از پروردگارشان پروا داشته‏اند گروه گروه به سوى بهشت‏سوق داده شوند تا چون بدان رسند و درهاى آن [به رويشان] گشوده گردد و نگهبانان آن به ايشان گويند سلام بر شما خوش آمديد در آن درآييد [و] جاودانه [بمانيد]). 10- اجرای حکم و عذاب های الهی در مورد اهل دوزخ: قرآن کریم می فرماید: « وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا»؛ (و ما موكلان آتش را جز فرشتگان نگردانيديم و شماره آنها را جز آزمايشى براى كسانى كه كافر شده‏اند قرار نداديم) [مدثر:31]. در جایی دیگر از قرآن کریم آمده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ»؛ (اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خود و اهل خود را از آتشى كه سوخت آن مردم و سنگهاست ‏حفظ كنيد. بر آن [آتش] فرشتگانى خشن [و] سختگير [گمارده شده] اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمى‏كنند و آنچه را كه مامورند انجام مى‏دهند) [تحریم:6]. همچنین در قرآن کریم تصریح شده که نام رئیس گروه ملائکه دوزخ "مالک" است؛ « إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ* لَا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ* وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِن كَانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ* وَنَادَوْا يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُم مَّاكِثُونَ»؛ (بى‏گمان مجرمان در عذاب جهنم ماندگارند [عذاب] از آنان تخفيف نمى‏يابد و آنها در آنجا نوميدند و ما بر ايشان ستم نكرديم بلكه خود ستمكار بودند، و فرياد كشند اى مالك [بگو] پروردگارت جان ما را بستاند. پاسخ دهد شما ماندگاريد) [زخرف:74-77]. اثر ایمان به فرشتگان در زندگی انسان ایمان و اعتقاد به فرشتگان با تمام صفات و وظایفی که برای هر کدام از آنها در قرآن و احادیث ذکر شده است، فواید و اثرات مثبت بسیاری در زندگی انسان دارد. مهم ترین این فواید عبارتند از: 1- دلیلی بر ایمان صادقانه: از آنجایی که فرشتگان مربوط به عالم غیب بوده و در دنیا و با چشم ظاهری قابل رویت نیستند، لذا اعتقاد به وجود این مخلوقات الهی، نشانه ایمانی صادقانه و راستین به گفتار خدا و رسولش می باشد. زیرا انسان با وجود اینکه این موجودات را نمی بینند، فقط با اعتماد به آیات و روایات صحیح به وجود آنها ایمان می آورد که این خود، دلیلی بر صدق ایمان وی می باشد. خداوند متعال نیز ایمان به غیب را از جمله بارزترین صفات متقیان و مومنین صادق برمی شمارد و می فرماید: «الم* ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ* لَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»؛ (الف لام ميم، اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت تقواپيشگان است. آنان كه به غيب ايمان مى‏آورند و نماز را بر پا مى‏دارند و از آنچه به ايشان روزى داده‏ايم انفاق مى‏كنند) [بقره:1-3]. 2- یقین و اذعان به رحمت الهی: خداوند گروهی از فرشتگان را مامور حفاظت از انسانها قرار داده و گروهی دیگر از ملائکه برای مومنین گنهکار طلب مغفرت می کنند که این چیز بیانگر نمونه ای از دریای بی کرانه رحمت الهی بر بندگانش می باشد؛ «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ»؛ (كسانى كه عرش [خدا] را حمل مى‏كنند و آنها كه پيرامون آنند به سپاس پروردگارشان تسبيح مى‏گويند و به او ايمان دارند و براى كسانى كه گرويده‏اند طلب آمرزش مى‏كنند پروردگارا رحمت و دانش [تو بر] هر چيز احاطه دارد كسانى را كه توبه كرده و راه تو را دنبال كرده‏اند ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار) [غافر:7]. 3- اعتماد و توکل به مدد و نصرت الهی: زمانی که مومن اعتقاد دارد که گروهی از ملائکه مأمور نصرت و یاری او هستند- همانطور که آنحضرت صلی الله علیه وسلم و صحابه را در جنگ بدر و حنین و جاهای متعدد یاری نمودند-، این باور و عقیده این روحیه را در قلبش به وجود می آورد که تا زمانی که من دین خدا را نصرت کرده و از دستورات الهی پیروی نمایم، خداوند نیز توسط ملائکه خویش، من را نصرت و یاری خواهد کرد. 4- به وجود آمدن تواضع و انکساری: اعتقاد و باور بر اینکه خداوند متعال چنین مخلوقاتی (ملائکه) که دارای قدرتها و توانایی های خارق العاده و خارج از توان بشری هستند را خلق فرموده است، به نوعی در انسان حس تواضع و انکساری به وجود می آورد، زیرا انسان با تصور قدرت و توانایی آنها به عجز و ناتوانی خود پی می برد. 5- احساس آرامش وامنیت: انسان معتقد به ملائکه، با این یقین که گروهی از فرشتگان الهی در هر حال و در هر جا، با من همراه بوده و آفات و مصائب را به امر خدا از من دور می کنند احساس آرامش و امنیت می کند. 6- الگو برداری در عبادت: از آنجایی که فرشتگان در همه حالات مشغول عبادت و بندگی خداوند متعال می باشند و یک لحظه هم نافرمانی او را نمی کنند، انسان مومن نیز سعی می کند تا آنها را به عنوان اسوه عملی خویش قرار داده و بیشتر به سوی طاعت و عبادت الله تعالی مبادرت ورزد. خلاصه اینکه اعتقاد به وجود فرشتگان با تمام صفات و خصوصیات آنها نه تنها برای قبولیت ایمان لازم است بلکه علاوه بر آن نتایج و پیامدهای بسیار مفیدی که برای نجات و سعادت ابدی انسان ضروری است را به دنبال دارد. منبع:پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین

ایمان به کتابهای آسمانی

ایمان به کتابهای آسمانی یکی از ارکان ایمان به شمار می‏رود؛ کسی که ادعای مسلمانی می‏کند باید به تمام کتب آسمانی که خداوند متعال به پیامبران نازل فرموده است ایمان داشته باشد، به طوری که انکار حتی یکی از آنها و کفر ورزیدن به وجود این کتابهای آسمانی، شخص را از اسلام خارج کرده و در زمره کفار داخل می‏ کند. لذا هر فرد مومن، برای اینکه ایمانش مورد قبول بارگاه ایزدی قرار گیرد، باید به طور اجمالی به همه کتابهای آسمان باور و اعتقاد داشته باشد. چنان که آیه 285 سوره مبارکه بقره، اشاره به همین مطلب دارد: « آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ». (پيامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است‏، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آورده‏اند (و گفتند:) ميان هيچ يك از فرستادگانش فرق نمى‏گذاريم و گفتند: شنيديم و گردن نهاديم‏، پروردگارا، آمرزش تو را (خواستاريم‏) و فرجام به سوى تو است‏.) همچنین در حدیثی از فرمایشات پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم که به حدیث جبرئیل معروف است، زمانی که حضرت جبرئیل در مورد ایمان از آنحضرت صلی الله علیه وسلم سوال می‏کند، ایشان در تعریف ایمان می‏فرماید: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَيْرِهِ وَشَرِّهِ ». تعداد کتابهای آسمانی حکمت خداوند متعال مقتضی این بود که درهر برهه از زمان که انسانها از مسیر حق و عقیده توحید منحرف شده و به بیراهه کشیده شده‏اند، افرادی از نوع بشر را به عنوان نبی و پیامبر از میانشان برگزیند تا آنها را در مسیر عقیده صحیح و وحدانیت الهی سوق دهند؛ از عذاب‏های الهی ترسانده و به نعمت‏های اخروی بشارت دهند و آنها را از سرانجام و عاقبت اعمال نیک و عقوبت اعمال بد از قبیل کفر و شرک و ... مطلع سازند. برای انجام این مهم، خداوند متعال دستورات و احکامی که هر پیامبر مأمور ابلاع آنها بود را در قالب یک کتاب- که البته هر کدام از کتابها طبق اقتضای زمان، تدریجی یا یکباره نازل می‏شد- به پیامبران فرو فرستاد. آیه (213) سوره بقره به خوبی بیانگر این مطلب می‏باشد: « كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» (مردم امتى يگانه بودند، پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم‏دهنده برانگيخت و با آنان كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند و جز كسانى كه [كتاب] به آنان داده شد پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد به خاطر ستم [و حسدى] كه ميانشان بود [هيچ كس] در آن اختلاف نكرد، پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند به توفيق خويش به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند هدايت كرد و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى‏كند). از این آیه استنباط می‏شود که خداوند متعال به همراه هر کدام از پیامبران کتابی فرو فرستاد تا به وسیله آن در میان مردم به قضاوت پرداخته حق و باطل را مشخص کرده و عدل را اجرا نموده و از ظلم جلوگیری کنند. همچنین آیه فوق این را می‏رساند که تعداد کتابهای نازل شده بر پیامبران الهی بسیار زیاد بوده است، که ایمان و اعتقاد داشتن به همه آنها به طور اجمالی واجب است. اما نام چهار کتب و تعدادی از مصاحف به صراحت در قرآن کریم آمده است که ایمان تفصیلی به آنها بر هر مسلمانی واجب است. کتابهای چهارگانه آسمانی چنان که قبلا ذکر شد، تعداد کتابهایی که بر پیامبران نازل شده‏اند، بسیار زیاد هستند، اما نام چهار کتاب به صراحت در قرآن کریم ذکر شده و نیز مشخص شده است که هر کدم از این چهار کتاب به کدام یک از پیامبران الهی نازل شده است. این چهارکتاب عبارتند از: 1ـ زبور؛ زبور نام کتابی است که خداوند متعال بر حضرت داود علیه السلام نازل فرموده است. چنان که در قرآن مجید آمده است: «وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا» (و به داوود زبور بخشيديم) [نساء:163] "زبور" در لغت به معنای "کتاب"، است که جمع آن "زُبُر" می‏آید؛ «كُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ» (و هر چه كرده‏اند در كتابها[ى اعمالشان درج] است) 2ـ تورات؛ تورات نام کتابی است که بر حضرت موسی علیه السلام نازل شد. البته این کتاب (تورات) غیر از صحیفه‏هایی است ک بر حضرت موسی نازل شده است. (تورات، لفظ عبرانی است به معنای: تعلیم و شریعت) قرآن مجید می‏فرماید: «نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ* مِن قَبْلُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ» (اين كتاب را در حالى كه مؤيد آنچه [از كتابهاى آسمانى] پيش از خود مى‏باشد به حق [و به تدريج] بر تو نازل كرد و تورات و انجيل را پيش از آن براى رهنمود مردم فرو فرستاد و فرقان را نازل كرد، كسانى كه به آيات خدا كفر ورزيدند بى‏ترديد عذابى سخت‏خواهند داشت و خداوند شكست‏ ناپذير و صاحب‏ انتقام است) [آل عمران:3-4] همچنین در حدیث شفاعت هنگامی که مردم برای طلب شفاعت نزد حضرت ابراهیم علیه السلام می‏روند، ایشان در جواب آنها می‏فرماید:«لست هناکم، ائتوا موسی عبدا کلمه الله و أعطاه التوراة». 3ـ انجیل؛ نام کتابی است که خداوند متعال آن را بر حضرت عیسی علیه السلام نازل فرمود؛« وَقَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِم بِعَيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَيْنَاهُ الإِنجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ» (و عيسى پسر مريم را به دنبال آنان (پيامبران ديگر) درآورديم در حالى كه تورات را كه پيش از او بود تصديق داشت و به او انجيل را عطا كرديم كه در آن هدايت و نورى است و تصديق‏كننده تورات قبل از آن است و براى پرهيزگاران رهنمود و اندرزى است) [مائده:46]. انجیل لغت یونانی است به معنای "بشارت". 4ـ قرآن: نام کتابی است که خداوند متعال آن را بر آخرین پیامبرش حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه وسلم نازل فرموده است؛ « كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ» (و بدين گونه قرآن عربى را به سوى تو وحى كرديم تا [مردم] مكه و كسانى را كه پيرامون آنند هشدار دهى و از روز گردآمدن [خلق] كه ترديدى در آن نيست بيم دهى، گروهى در بهشتند و گروهى در آتش) (شوری:7). قرآن کریم آخرین کتاب آسمانی است که خداوند بر آخرین پیامبر نازل نموده است، این کتاب عظیم الشأن از حیث مقام و شرافت بر تمامی کتب آسمانی دیگر فضیلت دارد که خداوند متعال مسئولیت حفاظت و نگهداری آن را از هر گونه تحریف و تغییری تا روز قیامت بر عهده گرفته است؛ « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (بى‏ترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل كرده‏ايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود) [حجر:9] صحیفه‏ های آسمانی در قرآن مجید آیاتی است که بیانگر نزول صحیفه بر تعدادی از انبیا می‏باشند. به عنوان مثال در سوره "أعلی" آمده است: «إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَى صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى» (قطعا در صحيفه‏هاى گذشته اين [معنى] هست؛ صحيفه‏هاى ابراهيم و موسى) [أعلی:18-19]. درمورد تعداد صحیفه‏ها و اینکه به کدام یک از پیامبران صحیفه نازل شده است بین علما اختلاف نظر وجود دارد. اما در مجموع در این مورد سه نظریه در بین علما مشهور است که عبارتند از: 1ـ تعداد 100 صحیفه نازل شده است که 60 صحیفه به حضرت شیث علیه السلام، 30 صحیفه به حضرت ابراهیم علیه السلام و 10صحیفه دیگر- قبل از نزول تورات- بر حضرت موسی علیه السلام نازل شده است. 2ـ تعداد 100 صحیفه نازل شده است؛ 50 صحیفه به حضرت شیث علیه السلام، 30 صحیفه به حضرت ادریس علیه السلام و 20 صحیفه دیگر به طورمساوی به حضرت ابراهیم و موسی علیهما السلام نازل شده‏اند. 3ـ تعداد 110 صحیفه نازل شده است، 50 صحیفه به حضرت شیث علیه السلام، 30 صحیفه به حضرت ادریس علیه السلام، 20 صحیفه به حضرت ابراهیم علیه السلام و در مورد 10 صحیفه دیگر اختلاف است که برخی می‏گویند به حضرت آدم علیه السلام و برخی می‏گویند به حضرت موسی علیه السلام نازل شده‏اند. اما قول محققانه این است که بدون اینکه صحیفه‏ها را منحصر در تعدادی خاص نمود، همانگونه که در قرآن به طور مطلق ذکر شده‏اند، اجمالاً به آنها معتقد بود و اعتراف نمود که خداوند چنین صحیفه‏هایی را نازل فرموده است. در کتب آسمانی چه مطالبی ذکر شده است؟ مضامین تمام کتابها و صحیفه‏های آسمانی در اصول عقاید و ارکان ششگانه آن (ایمان به خدا، ملائکه، کتابها، پیامبران، قیامت و قضا و قدر) مشترک می‏باشد و در همه آنها مطالبی از قبیل، تخلّق به اخلاق حسنه و اجتناب از اخلاق بد و رذیله به چشم می‏خورد. اما کتابهای آسمانی در زمینه احکام عملی و مسایل فقهی با یکدیگر متفاوتند، زیرا احکام عملی با در نظر گرفتن نیازها، مصلحت واستعداد مردم همان زمان نازل می‏شد. نکته قابل توجه در این مورد این است که با توجه به تغییرات و تحریفاتی که به استثنای قرآن، متوجه دیگر کتابهای آسمانی شده است، نمی‏توان از متون آنها صحیح را از ناصحیح و حق را از باطل متمایز نموده و نقل کرد، اما بسیاری از مطالب و مفاهیمی که در کتابها و صحیفه‏های گذشته آمده است را می‏توان در قرآن کریم که از هر گونه تغییر و تحریفی مصون مانده است، مشاهده نمود که برخی از این مضامین عبارتند از: الف- خداوند متعال خالق، رازق، محیی و ممیت و پروردگار کائنات است، و انسانها مسئول اعمال خویش بوده و به صورت عادلانه نتیجه اعمال خود را می‏بینند. چنانکه قرآن کریم به نقل از کتب گذشته به همین مطالب اشاره دارد و می‏فرماید: « أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَى* وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى* أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى* وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى* وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى* ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاء الْأَوْفَى* وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى* وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى* وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا* وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى* مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى* وَأَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى* وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَى وَأَقْنَى* وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى» (يا بدانچه در صحيفه‏هاى موسى [آمده] خبر نيافته است و [نيز در نوشته‏هاى] همان ابراهيمى كه وفا كرد و اينكه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست و [نتيجه] كوشش او به زودى ديده خواهد شد، سپس هر چه تمامتر وى را پاداش دهند و اينكه پايان [كار] به سوى پروردگار توست و هم اوست كه مى‏خنداند و مى‏گرياند، و هم اوست كه مى‏ميراند و زنده مى‏گرداند، و هم اوست كه دو نوع مى‏آفريند، نر و ماده ز نطفه‏اى چون فرو ريخته شود، و هم پديد آوردن [عالم] ديگر بر [عهده] اوست، و هم اوست كه [شما را] بى‏نياز كرد و سرمايه بخشيد، و هم اوست پروردگار ستاره شعرى) [النجم:36-49] ب- رستگاری انسان در تزکیه نفس است که "نماز" و "ذکر" از جمله راههای رسیدن به تزکیه نفس است. قرآن کریم می‏فرماید:« قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى* وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى* بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا* وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى* إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَى* صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى» (رستگار شد آن كس كه خود را پاك گردانيد و نام پروردگارش را ياد كرد و نماز گزارد، ليكن [شما] زندگى دنيا را بر مى‏گزينيد با آنكه [جهان] آخرت نيكوتر و پايدارتر است، قطعا در صحيفه‏هاى گذشته اين [معنى] هست؛ صحيفه‏هاى ابراهيم و موسى) [أعلی:14-19]. ج- در کتاب تورات، هدایت و نور قرار دارد: « إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ» (ما تورات را كه در آن رهنمود و روشنايى بود نازل كرديم پيامبرانى كه تسليم [فرمان خدا] بودند به موجب آن براى يهود داورى مى‏كردند) [مائده:44] د- کتاب انجیل نیز شامل احکام نورانی و هدایتگر بوده و حضرت عیسی علیه السلام مؤیّد تورات و احکام آن است: « وَقَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِم بِعَيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَيْنَاهُ الإِنجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فِيهِ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (و عيسى پسر مريم را به دنبال آنان (پيامبران ديگر) درآورديم در حالى كه تورات را كه پيش از او بود تصديق داشت و به او انجيل را عطا كرديم كه در آن هدايت و نورى است و تصديق‏كننده تورات قبل از آن است و براى پرهيزگاران رهنمود و اندرزى است و اهل انجيل بايد به آنچه خدا در آن نازل كرده داورى كنند و كسانى كه به آنچه خدا نازل كرده حكم نكنند آنان خود نافرمانند) [مائده:46-47] البته مطالب دیگری نیز در کتابها و صحیفه‏های آسمانی گذشته ذکر شده است که موارد فوق خلاصه‏ای از آنها است و دیگر مطالب همانهایی است که قرآن نیز آنها را ذکر کرده و یا تائید نموده است. حکمت نزول کتابهای آسمانی برخی از حکمت‏های الهی از نزول کتاب‏ها و صحیفه‏های آسمانی عبارتند از: الف- توضیح و تشریح عقیده توحید و بیان ملزومات اصول و ارکان دین: ایمان به خدا مطابق با فطرت انسانی است که نیازی به تعلیم و ارشاد چندانی ندارد. چنان که آیه 30 سوره روم به همین مطلب اشاره دارد و می‏فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» (پس روى خود را با گرايش تمام به حق به سوى اين دين كن با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است، آفرينش خداى تغييرپذير نيست اين است همان دين پايدار ولى بيشتر مردم نمى‏دانند). اما با وجود فطری بودن ایمان به خدا، کیفیت این ایمان و شناخت صفات الهی و حقایقی که فقط با فطرت قابل درک نیستند، نیاز به تبیین و تشریح دارند که کتابهای آسمانی مسایل و حقایق مربوط به ایمان را تبیین می‏کنند. دعوت مشترک تمامی پیامبران به توحید و معرفی صفات الهی دلیل واضحی است بر این مطلب، آنجا که همه انبیا خطاب به قوم خود می‏فرمودند: « يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ» (اى قوم من خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست من از عذاب روزى سترگ بر شما بيمناكم) [اعراف:59] ب: تصحیح اشتباهات و انحرافات عقیدتی: با بعثت هر پیامبر در یک قوم، مسایل عقیدتی و دینی آن قوم بر جاده صحیح قرار می‏گرفت، اما بعد از مدتی که با وفات پیامبر مبعوث شده در آن قوم دوران رسالتش به پایان می‏رسید، مردم به مرور زمان دچار انحراف در عقیده شده و در منجلاب هواهای نفسانی و وساوس شیطانی قرار می‏گرفتند، وقتی انسانها در این موقعیت از سطح انحرافات عقیدتی قرار می‏گرفتند، خداوند متعال پیامبر دیگری را در میان آنان مبعوث می‏کرد و به همراه پیامبر، کتابی را که در آن عقاید صحیح و دستورات خداوندی در ابعاد مختلف عقیدتی و عبادی، مورد تذکر قرار گرفته بود، نازل می‏فرمود و پیامبر مبعوث شده از جانب خدا، توسط این کتاب انحرافات عقیدتی مردم را از بین برده و آنان را در مسیر حق و حقیقت رهنمون می‏ساخت، آیه 25سوره مبارکه حدید به همین مطلب اشاره دارد: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ » (به راستى [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند) ج: نیاز بشر به مرجع در مسایل عقیدتی و عبادی: چنان که قبلاً ذکر شد، دوران زندگی هر پیامبری در میان قوم و امتش بسیار مختصر و محدود بود، لذا پس از وفات پیامبر، افراد امت نیاز به یک مرجع و منبعی داشتند تا در مسایل عقیدتی و عبادی به آن مرجع، مراجعه کرده و در پرتو آن احکام فقهی خویش را استنباط نمایند، که در غیاب پیامبر، وجود کتاب آسمانی می‏تواند به عنوان بهترین و معتبرترین منبع و مرجع برای افراد امت باشد. د: گسترش دعوت و انتشار آن از حیث زمان و مکان: با توجه به محدود بودن عمر پیامبران و همچنین محصور بودن دعوت آنان در یک منطقه خاص، ابلاغ رسالت پیامبران، که همان عقیده توحید و ربوبیت الهی به تمام انسانها در اقصی نقاط دنیا تا قیام قیامت می‏باشد، فقط به وسیله شخص پیامبر امکان‏پذیر نیست که برای تحقق این مهم، کتابهای آسمانی که از پیامبران به جا می‏ماند بهترین جانشین آنان در این زمینه می‏باشند. نقش قرآن کریم به عنوان آخرین و کامل‏ترین کتاب آسمانی در ابلاغ رسالت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم که برای تمام انسانها فرستاده شده‏اند: «انا ارسلناک کافة للناس بشیرا و نذیرا»، بسیار ملموس و قابل ملاحظه است. قرآن کریم ناسخ کتابهای آسمانی پیشین از مهمترین جوانب ایمان به کتابها و صحیفه‏های آسمانی ایمان آوردن به قران کریم به عنوان آخرین کتاب الهی است. در مورد ایمان به قران کریم، باور داشتن به موارد ذیل نیز واجب است: 1ـ خداوند متعال قرآن کریم را به محمد بن عبدالله صلی الله علیه وسلم نازل فرمود و همان گونه که رسالت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم شامل تمامی انسانها می‏شود، قرآن کریم با تمام دستورات و احکام خویش نیز، بر تمام افراد جامعه بشری نازل شده است. خداوند متعال می‏فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» (ما تو را جز [به سمت] بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستاديم ليكن بيشتر مردم نمى‏دانند) [سبأ: 28] 2ـ قرآن کریم آخرین کتاب آسمانی است که از سوی خداوند به سوی بندگان نازل شده است، همان طور که حضرت محمد صلی الله علیه وسلم آخرین پیامبر و فرستاده الهی به سوی بندگان می‏باشد. خداوند متعال می‏فرماید: « مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا» (محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است و خدا همواره بر هر چيزى داناست) [أحزاب:40] همچنین آنحضرت صلی الله علیه وسلم در حدیثی می‏فرماید:«مثلی و مثل الأنبیاء من قبلی کمثل رجل بنی بیتاً فأحسنه و أجمله إلا موضع لبنة من زاویته، فجعل الناس یطوفون به، و یعجبون له و یقولون: هلا وضعت هذه اللبنة، فأنا اللبنة و أنا خاتم النبیین» ( مثال من و مثال پیامبران قبل از من، مانند این است که شخصی خانه‏ای بنا می‏کند و او را تزئین می‏نماید، و فقط جای یک خشت از یک گوشه خانه را خالی می‏گذارد. مردم شروع به طواف و گردش در اطراف این خانه می کنند و با تعجب می گویند: كاش اين آجر گذاشته می‏شد. من همان [آخرین] آجر هستم. و من آخرین پیامبران هستم) 3ـ قرآن کریم ناسخ تمام کتابها و صحیفه‏های آسمانی پیشین است. آیه 33سوره مبارکه توبه به همین مطلب اشاره دارد، آنجا که می‏فرماید: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» (او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند هر چند مشركان خوش نداشته باشند». در این آیه مراد از "دین الحق"، دین اسلام است که به عنوان آخرین دین و ناسخ کننده دیگر ادیان الهی، از جانت خداوند متعال نازل شد و آخرین کتاب آسمانی نیز قرآن کریم است که بالتبع این کتاب، ناسخ دیگر کتابهای آسمانی است. 4ـ خداوند متعال، قرآن را نگهبان و محافظ دیگر کتابهی آسمانی قرار داده است، به طوری که توضیحات و توصیفاتی که قرآن از کتابهای آسمانی قبل از خود ارائه می‏دهد، هر نوع تحریف و تغییری در این کتابهای آسمانی وارد می‏شود را واضح و معرفی می‏نماید، خداوند متعال می‏فرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ» (و ما اين كتاب (قرآن) را به حق به سوى تو فرو فرستاديم در حالى كه تصديق‏كننده كتابهاى پيشين و حاكم بر آنهاست) [مائده:48]. 5ـ ازآنجایی که قرآن کریم، آخرین کتاب آسمانی است و خداوند متعال آن را به عنوان آخرین برنامه زندگی برای تمام انسانها تا قیامت قرار داده است، حفاظت این کتاب آسمانی را نیز بر عهده گرفته است. آیات ذیل به همین نکته تصریح دارند: « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» ( بى‏ترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل كرده‏ايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود)[حجر:9] « وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» (و به راستى كه آن كتابى ارجمند است، از پيش روى آن و از پشت‏سرش باطل به سويش نمى‏آيد، وحى [نامه]اى است از حكيمى ستوده[صفات]) [فصلت:41-42] تاثیر ایمان به کتابهای آسمانی در زندگی انسانها در اینکه خداوند متعال با فرستادن پیامبران و نزول کتابهای آسمانی به انسانها ارزش و کرامت قائل شده و آنها را مورد منت و لطف و احسان خویش گردانیده است هیچ شک و تردیدی وجود ندارد. هر انسان عاقلی که در قلبش ذره‏ای ایمان وجود داشته باشد، در اعماق وجودش این نکته را احساس می‏کند که خداوند متعال انسان را به حال خودش رها نکرده تا در میان فتنه‏ها و دگرگونی‏های دنیا مسیر زندگی را بپیماید، بلکه علاوه بر اینکه در او نیروی عقل و شعور را به ودیعت گذاشته است، وی را به وسیله وحی و ارسال پیامبران و نزول کتابهای آسمانی مورد اکرام و اعزاز قرار داده است. لذا انعام و اکرام خداوند بر انسانها، که نزول کتابهای آسمانی یکی از نعمتهای الهی است، مستلزم شکر قولی و عملی و محبت قلبی با ذات خداوند را می‏طلبد مظاهر شکر الهی و محبت بنده با خداوند را می‏توان در دو مورد ذیل خلاصه کرد: 1ـ اطاعت از خدا و رسول الله صلی الله علیه وسلم و رعایت تقوا و پرهیزگاری و نیز اعتقاد داشتن به این موضوع که تخلّق به اخلاق قرآن یعنی تخلق به اخلاق رسول الله صلی الله علیه وسلم، و اذعان به اینکه قرآن کریم علاوه بر اینکه در بیان اصول ایمان و دیگر مکارم اخلاقی با کتابهای آسمانی پیشین، مشترک می‏باشد، بسیاری از اوامر و نواهی را در خود جای داده که عمل به آنها انسان را به بهترین راه، رهنمون می‏سازد. خداوند متعال می‏فرماید: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا» (قطعا اين قرآن به [آيينى] كه خود پايدارتر است راه مى‏نمايد و به آن مؤمنانى كه كارهاى شايسته مى‏كنند مژده مى‏دهد كه پاداشى بزرگ برايشان خواهد بود) [اسراء:9] 2ـ ارتباط با قرآن کریم، تلاوت و تدبر در آیات آن، و توجه به اسلوب فصاحت و بلاغت و اعجاز این کتاب آسمانی و در کنار آن، بررسی و پژوهش در زمینه بقایای کتابهایی که امروزه در اختیار پیروان دیگر ادیان است و مورد تحریف و تغییر قرار گرفته‏اند، و مقایسه بین قرآن و دیگر کتابهای آسمانی، هر انسان منصفی را به این نتیجه می‏رساند که قرآن کریم تنها کتابی است که از هر گونه تحریف و تغییری مصون مانده است. لذا تنها کتابی که به طور قطع و یقین می‏تواند انسانها را به فلاح و رستگاری دنیا و آخرت برساند و سعادت ابدی را به آنها عنایت کند، قرآن کریم است. چنان که خداوند متعال نیز به این نکته تصریح فرموده و خطاب به همه انسانهایی که پس از نزول قرآن کریم پا به عرصه گیتی نهاده‏اند می‏فرماید: «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا» (آيا در [معانى] قرآن نمى‏انديشند، اگر از جانب غير خدا بود قطعا در آن اختلاف بسيارى مى‏يافتند) [نساء:82] منبع:پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین

عدالت‌ صحابه‌ [بخش نخست]

یكی‌ از عقاید اساسی‌ و بنیادین‌ اهل‌ سنت‌ عدالت‌ یاران ‌و اصحاب‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم است‌؛ آنهایی‌ كه‌ در زمان‌ آغاز دعوت‌ اسلام‌ به‌ آن‌ ایمان‌ آوردند و قلوبشان‌ آن را تایید كرد و در قبال‌ دعوت‌ خدا و رسول‌ خدا گفته‌ و سخنی‌ نداشتند به جز؛ «ربنا إننا سمعنا منادیاً ینادی‌ للایمان‌ أن‌ امنوا بربكم ‌فامنا»؛ (پروردگارا! ما از منادی‌ (منادی‌ توحید، محمد بن‌عبدالله) شنیدیم‌ كه‌ (مردم‌ را) به‌ ایمان‌ به‌ پروردگارشان ‌فرامی‌خواند و ما ایمان‌ آوردیم‌.)، دست‌ در دست‌ رسول‌الله گذاشتند و در راه‌ اطاعت‌ از الله و رسولش‌ و در راه‌ دعوت‌ تلخی‏ها، مصائب‌ و مشكلات‌ را به‌ جان‌ و دل‌ خریدند. صحابه‌ای‌ كه‌ ایمان‌، یقین‌ و تقوا‌ قلوبشان‌ را مسخر كرد؛ «أولئك‌ الذین‌ امتحن‌ الله قلوبهم‌ للتقوی‌'»؛ این‌ جماعت ‌كسانی‌اند كه‌ خداوند قلوبشان‌ را برای‌ تقوا، پاكیزه‌ و ناب ‌گردانید. صحابه‌ عجایب‌ ایمان‌، حب‌ خدا و رسول‌ او و رحمت‌ بر مومنین‌ و شدت‌ بر كفار و ترجیح‌ آخرت‌ بر دنیا را به ‌همگان‌ نشان‌ دادند. آری‌ عدالت‌ این‌ گروه‌ و جماعت‌ از معتقدات‌ متفق‌علیه‌ اهل‌ سنت‌ می‌باشد. نویسنده‌ كتاب ‌«شرح‌ فقه‌ اكبر» می‌نویسد: «ذهب‌ جمهور العلماء إلی‌ أن‌ الصحابة‌(رض‌) كلهم‌ عدول‌» جمهور علما معتقدند كه‌همه‌ی‌ صحابه‌ی‌ رسول‌الله عادل‏اند. لذا قبل‌ از بحث‌ و ارایه‌ دلایل،‌ لازم‌ است‌ واژه‌ "صحابی"‌ و "عدالت"‌ را تعریف‌ نماییم‌ تا درك‌ اصل‌ مطلب‌ آسان‌ گردد. تعریف‌ صحابی:‌ «إن‌ الصحابی‌ من‌ لقی‌ النبی‌ مؤمناً به‌ و مات‌ علی‌ الاسلام‌»؛ صحابی‌ كسی‌ است‌ كه‌ پیامبر را در حال‌ ایمان ‌ملاقات‌ و با ایمان‌ از دنیا رحلت‌ كرده‌ است‌. بنابراین‌ بحث‌ ما در رابطه‌ با فرد یا افرادی‌ است‌ كه‌ مصداق ‌لفظ‌ "صحابی"‌ و تعریف‌ فوق‌ الذكر باشد نه‌ آنهایی‌ كه‌ پیامبر را اصلاً ملاقات‌ نكرده‌اند، یا اینكه‌ آنحضرت‌ را دیده‌اند اما ایمان‌ نیاورده‌اند یا اینكه‌ به‌ ظاهر مسلمان‌ بوده‌اند اما قلباً منافق‌. و نیز بحث‌ ما شامل‌ فردی‌ كه‌ ایمان‌ داشته‌ اما بر ایمان‌ استقامت‌ نداشته‌ و بدون‌ ایمان‌ از دنیا رفته‌ است‌ نخواهد شد. تعریف‌ عدالت‌: «تفصیله‌ أن‌ یكون‌ مسلماً بالغاً عاقلاً سالماً من‌ أسباب‌ الفسق‌ و خوارم‌ المرؤة‌»؛ تفصیل‌ آن‌ این‌ است‌ كه‌ انسان‌، مسلمان‌، بالغ‌ و عاقل‌ باشد و از اسباب‌ فسق‌ و افعال‌ خلاف‌ مروت ‌دور باشد. شیخ‌ الاسلام‌ امام‌ نووی‌؛ در كتاب‌ «تقریب‌» عدالت‌ را چنین‌ تعریف‌ می‌كند: «عدلاً، ضابطاً بأن‌ یكون‌ مسلماً بالغاً، عاقلاً سلیماً من‌ أسباب‌ الفسق‌ و خوارم‌ المرؤة‌.» حافظ‌ ابن‌ حجر عسقلانی‌ در شرح‌ «نخبة‌ الفكر» می‌فرماید: «و المراد بالعدل‌ من‌ له‌ ملكة‌ تحمله‌ علی‌ ملازمة‌ التقوی‌ و المرؤة،‌ و المراد بالتقوی‌ اجتناب‌ الاعمال‌ السیئة‌ من ‌شرك‌ أو فسق‌ أو بدعة‌»؛ مراد از عدل‌ (عادل‌) شخصی‌ است‌ كه‌ دارای‌ چنان‌ استعدادی‌ باشد كه‌ وی‌ را بر ملازمت‌ تقوا و مروت‌ وا دارد، و مراد از تقوا پرهیز‌ از كارهای ‌بد از قبیل‌ شرك‌، فسق‌ و بدعت‌ است‌. از تعریفها و عبارات‌ فوق‌ مشخص‌ می‌شود که عادل‌ كسی ‌است‌ كه‌ مسلمان‌ باشد، عاقل‌ باشد و از افعال‌ و اعمالی‌ كه ‌موجب‌ شرك‌ با خدا یا ایجاد بدعت‌ در دین‌ و یا كارهایی‌ كه ‌مورد فسق‌ انسان‌ می‌شود، دوری‌ ورزد. كلمۀ‌ "فسق"‌ ضد "عدل"‌ است‌ و در مقابل‌ آن‌ قرار دارد. اما بحث‌ این‌ كه‌ چه‌ اعمال‌ و كارهایی‌ موجب‌ فسق‌ و خروج‌ از دایرۀ‌ عدالت‌ می‌باشد، در این‌ مورد علامه‌ قاضی‌خان‌ می‌فرماید: «و تكلموا فی‌ الفسق‌ الذی‌ یمنع‌ الشهادة‌ اتفقواعلی‌ أن‌ الاعلان‌ بكبیرة‌ یمنع‌ الشهادة‌ و فی‌ الصغائر إن‌ كان‌ معلناً نوع‌ فسق‌ مستشنع‌ یسمّیه‌ الناس‌ بذلك‌ فاسقاً مطلقاً لاتقبل‌ الشهادة‌ و إن‌ لم‌ یكن‌ كذلك‌ ینظر إن‌ كان‌ صلاحه‌ أكثر من‌ فساده‌ و صوابه‌ أغلب‌ من‌ الخطا و یكون‌ سلیم‌ القلب‌ یكون‌عدلاً تقبل‌ شهادته‌ لأن‌ غیر المعصوم‌ لایخلوا عن‌ قلیل‌ ذنب ‌فیعتبر فیه‌ الغالب‌»؛ فقها در مورد فسقی‌ كه‌ مانع‌ شهادت‌(و ضد عدالت‌) است‌ نظراتی‌ دارند، اما همه‌ متفق‌اند كه ‌ارتكاب‌ كبیره‌ علنی‌ مانع‌ شهادت‌ است‌، و گناه‌ صغیره‌ اگر چنان‌ آشكار و شنیع‌ است‌ كه‌ عموماً مردم‌ او را فاسق‌ می‌نامند، گواهی‌ این‌ نیز قبول‌ نیست‌(عادل‌ نیست‌) و اگر چنین‌ وضعیتی‌ ندارد، در آن‌ صورت‌ باید دید اگر خوبی‌هایش‌ از فسادش‌ بیشتر و درستكاریش‌ بر خطاهایش‌غالب‌ و فرد سلیم‌ القلبی‌ است،‌ عادل‌ است‌ و گواهی‌اش‌ نیز قبول‌، زیرا غیر معصوم‌ به طور كلی‌ از گناه‌ خالی‌ نیست‌ بنابراین‌ باید صفت‌ و وضعیت‌ غالب‌ فرد را نگریست‌. شیخ‌ طوسی‌ در كتاب‌ "استبصار" مطلب‌ بالا را با این‌ كلمات ‌می‌نویسد: «عن‌ ابی‌ یعفور قال‌ قلت‌ لابی‌ عبدالله علیه‌ السلام ‌بما تعرف‌ عدالة‌ الرجل‌ بین‌ المسلمین‌ حتی‌ تقبل‌ شهادته‌ لهم‌ و علیهم‌؟ قال‌ فقال‌: إن‌ تعرفه‌ بالستر و العفاف‌ و الكف‌ عن‌ البطن ‌و الفرج‌ و الید و اللسان‌، و یعرف‌ باجتناب‌ الكبائر التی‌ أوعدالله علیه‌ النار من‌ شرب‌ الخمر و الزنا و الربا و عقوق‌ الوالدین‌ و الفرار من‌ الزخف‌ و غیر ذلك‌... حتی‌ یحرم‌ علی‌ المسلمین‌ تفتیش‌ ما وراء ذلك‌»؛ ابویعفور می‌گوید: از ابو عبدالله علیه‌ السلام‌ پرسیدم‌: عدالت‌ مسلمین‌ كه‌ موجب‌ پذیرفتن ‌شهادت‌ می‌گردد چگونه‌ تشخیص‌ داده‌ شود؟ فرمود: اینكه ‌او را با صدق، عفاف‌ و اجتناب‌ از شكم‌بارگی‌ و محافظت‌ شرمگاه‌، دست‌ و زبان‌ (از گناه‌) بشناسید، انصاف‌ و عدل‌ تشخیص‌ داده‌ می‌شود با دوری‌ از گناهان‌ كبیره‌ای‌ كه ‌خداوند بر ارتكاب‌ آنها تهدید به‌ آتش‌ جهنم‌ فرموده،‌ مثل:‌ مشروب‌ خواری‌، زنا، ربا، نافرمانی‌ پدر و مادر و فرار از جنگ‌ با كفار و.. تفتیش‌ امور سرّی‌ بیش‌ از این‌ بر مسلمانان ‌حرام‌ است‌. عیناً همین‌ روایت‌ را نویسنده‌ كتاب‌ "من‌لایحضره‌ الفقیه" ‌آورده ‌است‌، اما این‌ جمله‌ را در پاورقی‌ كتاب‌ افزوده‌: «إن ‌تعرفوه‌ بالستر، أی‌ یكون‌ مذكور العیوب‌ سواء لم‌ یكن‌ له‌ عیب أاو كان‌ و لم‌ یعلم‌ لأنا مكلفون‌ بالظاهر»؛ منظور جمله‌ «إن‌تعرفوه‌ بالستر» این‌ است‌ كه‌ عیوب‌ او ظاهر و عیان‌ نباشند خواه‌ اصلاً عیبی‌ ندارد یا این‌ كه‌ دارد اما معلوم‌ نیستند، زیرا ما مكلف‌ به‌ ظاهر هستیم‌. پس‌ طبق‌ روایت‌ الاستبصار و من‌ لایحضره‌ الفقیه‌، گناهی‌ كه‌ علنی‌ نباشد مانع‌ و ناقض‌ عدالت‌ نیست‌. در نتیجه‌ مشخص‌ شد كه‌ عدالت‌ مترادف‌ و هم‌ معنای‌عصمت‌ نیست‌ كه‌ بطور كلی‌ احتمال‌ گناه‌ از فرد عادل‌ نفی ‌شود، هیچ‌ كس‌ تا بحال‌ عدالت‌ را به‌ معنای‌ نفی‌ گناه‌ تعریف‌ نكرده‌ است‌، هر جا كه‌ عدالت‌ تعریف‌ شده‌ قید اصلی‌ آن‌ تعریف‌ "نفی‌ تظاهر به‌ گناه‌ صغیره"‌ است‌ نه‌ ارتكاب‌ آن‌. منظور این‌ كه‌ ممكن‌ است‌ فرد عادل‌ مرتكب‌ گناه‌ صغیره ‌بشود اما شرط‌ عدالت‌ این‌ است‌ كه‌ تظاهر به‌ گناه‌ صغیره ‌نشود یعنی‌ علناً و در معرض‌ دید مردم‌ انجام‌ نگیرد. با توجه‌ به‌ تعریف‌ واژه‌ "صحابی"‌ و "عدالت"‌ می‌پردازیم‌ به ‌ارائه‌ دلایل‌ عدالت‌ اصحاب‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم. عدالت‌ اصحاب‌ در قرآن‌ از مطالعه‌ قرآن‌ و دقت‌ در آیات‌ كلام‌ الله مجید نه‌ تنهاعدالت‌ صحابه‌ رسول‌ اللهصلی الله علیه وسلم ثابت‌ می‌شود بلكه‌ بالاتر از عدالت‌، مقام‌ صحابه‌، تقوا‌ و پرهیزگاری‌ و پاداش‌ رضایت ‌حق‌ سبحانه‌ و تعالی‌ از ایشان‌ بدست‌ می‌آید. 1ـ «كنتم‌ خیر أمة‌ أخرجت‌ للناس‌»؛ شما بهترین‌ امت ‌هستید كه‌ برای‌ نفع‌، اصلاح‌ و ارشاد مردم‌ آفریده‌ شده‌اید. 2ـ «و كذلك‌ جعلنكم‌ أمة‌ وسطاً لتكونوا شهداء علی‌الناس‌»؛ همچنین‌ گردانیدیم‌ شما را امت‌ میانه‌، یعنی‌ خوبتر، تا باشید گواهان‌ بر مردمان‌. علامه‌ ابن‌ عبدالبر در مقدمه‌ «استیعاب‌» و علامه‌ سفارینی ‌در شرح‌ «عقیدة‌ الدرة‌ المضیئة‌» می‌نویسند: به‌ استناد آیات ‌فوق‌ عقیده‌ جمهور این‌ است‌ كه‌ پس‌ از پیامبران‌، صحابه ‌رسول‌الله افضل‌ الخلایق‌اند. كما اینكه‌ ابراهیم‌ ابن‌ سعیدالجوهری‌ می‌گوید: من‌ از حضرت‌ ابوامامه‌ پرسیدم‌: آیا حضرت‌ معاویه‌ رضی الله عنه افضل‌ تر و بهتر است‌ یا حضرت‌ عمربن‌ عبدالعزیز؛؟ ایشان‌ در پاسخ‌ گفتند: «لا نعدل‌ باصحاب‌محمد أحداً»؛ ما احدی‌ را معادل‌ و مساوی‌ با اصحاب‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم نمی‌دانیم،‌ چه‌ رسد كه‌ او را برتر از اصحاب‌ آنحضرت‌ تصور كنیم‌. منظور این‌ كه‌؛ حضرت‌ معاویه‌ رضی الله عنه صحابی‌ و به‌ مراتب ‌برتر است‌ از عمر بن‌ عبدالعزیز كه‌ تابعی‌ است‌. 3ـ «محمد رسول‌ الله و الذین‌ معه‌ أشداء علی‌ الكفار رحماء بینهم‌ تراهم‌ ركعاً سجداً یبتغون‌ فضلاً من‌ الله و رضواناً سیماهم ‌فی‌ وجوههم‌ من‌ أثر السجود»؛ محمد صلی الله علیه وسلم پیامبر خدا است‌ و كسانی‌ كه‌ با او هستند با كفار خشن‌ و سخت‌، و نسبت‌ به‌ یكدیگر مهربان‌اند، می‌بینی‌ آنها را در حال‌ ركوع‌، سجده‌، و جویای‌ فضل‌ و رضای‌ الله هستند، آثار سجده‌ در سیمایشان‌ آشكار است‌. عامه‌ مفسران‌ معتقدند كه‌ در كلمه‌ «والذین‌ معه‌» كلیه ‌گروههای‌ اصحاب‌ شامل‌اند. ملاحظه‌ شد كه‌ خداوند متعال‌ در آیات‌ پرگهر خویش‌ چگونه‌ صحابه‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم را می‌ستاید و به‌ آنها مژده‌ بهشت‌ و آمرزش‌ می‌دهد. اكنون‌ پرسش‌ این‌ است‌ كه‌ آیا ممكن‌ است‌ گروهی‌ را كه‌ خداوند این‌ همه‌ مژده‌ و بشارت‌ می‌دهد و تعریف‌شان‌ می‌كند، فاقد عدالت‌ باشند؟ 4ـ «یوم‌ لا یخزی‌ الله النبی‌ و الذین‌ امنوا معه‌»؛ روزی‌ كه‌ خداوند پیغمبر و مومنان‌ همراه‌ او را خوار نخواهد كرد. 5ـ «لكن‌ الرسول‌ والذین‌ امنوا معه‌ جاهدوا بأموالهم‌ و أنفسهم‌ و أولئك‌ لهم‌ الخیرات‌ و أولئك‌ هم‌ المفلحون‌ أعدالله لهم ‌جنات‌ تجری‌ من‌ تحتها‌ الانهار خالدین‌ فیها ذلك‌ الفوز العظیم‌»؛ اما رسول‌ و مؤمنان‌ِ (اصحابش‌) كه‌ با مال‌ و جان ‌در راه‌ خدا جهاد كردند همه‌ی‌ خیرات‌ (خیرات‌ دو عالم‌) و نیكویی‌ها مخصوص‌ آنهاست‌ و هم‌ آنان‌ سعادتمندان‌عالم‏اند، خداوند برای‌ آنها باغهایی‌ كه‌ زیر درختانش‌ نهرهایی‌ جاری‌ است‌ مهیا فرموده‌ كه‌ در آن‌ تا ابد متنعم ‌باشند و این‌ در حقیقت‌ سعادت‌ و پیروزی‌ بزرگی‌ است‌. در آیات‌ فوق‌ نیز اصحاب‌ پیامبر بدون‌ استثناء مصادیق‌ اصلی‌ و واقعی‌ «و الذین‌ آمنوا معه‌» هستند. خداوند در این ‌آیات‌ به‌ آنها مژده‌ خیرات‌، فلاح‌ و رستگاری‌، بهشت‌ و فوزعظیم‌ داده‌ است‌. 6ـ «والسابقون‌ الاولون‌ من‌ المهاجرین‌ و الانصار والذین‌ اتبعوهم‌ باحسان‌ رضی‌ الله عنهم‌ و رضوا عنه‌ و أعد لهم‌ جنات ‌تجری‌ تحتها الانهار»؛ پیشگامان‌ نخستین‌ در ایمان‌، مهاجران‌ و انصار و كسانی كه‌ با صداقت‌ و اخلاص‌ راهشان ‌را پیمودند؛ حق‌ تعالی‌ از همه‌ آنها راضی‌ است‌ و آنها نیز ازالله راضی‌اند، و خداوند متعال‌ برای‌ آنها باغهایی‌ تهیه‌ و آماده‌ كرده‌ كه‌ زیر آنها نهرها و جویبارهایی‌ جاری‌اند. در این‌ آیه‌ دو گروه‌ از اصحاب‌ كرام‌ مورد ستایش‌ و تعریف ‌قرار دارند؛ اول‌ كسانی‌ كه‌ در ایمان‌، هجرت‌ و یاری‌ دین‌ از دیگران‌ سبقت‌ گرفته‌اند. دوم‌ گروهی‌ كه‌ بعداً ایمان‌ آورده‌ و در هجرت‌ یا نصرت‌ شركت‌ نداشته‌اند، اما این‌ راه‌ و مسیر را صادقانه‌ و با اخلاص‌ ادامه‌ داده‌اند، خداوند متعال‌ از هر دو گروه‌ اعلام ‌رضایت‌ نموده‌ و به‌ آنها مژده‌ بهشت‌ داده‌ است‌. اكنون‌ ببینیم‌ مصداق‌ «السابقون‌ الاولون»‌ چه‌ كسانی‌ و متبعان ‌آنها چه‌ گروهی‌ هستند؟ در این‌ مورد در كتاب‌ مقدمۀ‌ «استیعاب‌» و «تفسیر ابن‌ كثیر» دو نظر مطرح‌ شده‌ است‌: نظر اول‌: نظر حضرت ابوموسی‌ اشعری ‌رضی الله عنه، سعید بن‌ مسیب‌؛ و حسن‌ بصری می‌باشد و آن‌ این‌ كه‌ افرادی‌ كه‌ قبل‌ از دستور تحویل‌ قبله‌ از بیت‌ المقدس‌ به‌ كعبه‌ - سال‌ دوم‌هجری- ایمان‌ آورده‌اند مصداق‌ «السابقون‌ الاولون»‌ و كسانی ‌كه‌ بعد از آن‌ ایمان‌ آورده‌اند، متبعان‌ آنانند. نظر دوم‌: نظر امام‌ شعبی‌ است‌ و آن‌ این‌ كه‌ افرادی‌ كه ‌در بیعت‌ رضوان‌ ـ صلح‌ حدیبیه‌، سال‌ ششم‌ هجری- شركت‌ داشته‌اند جزو السابقون‌ الاولون‌ و آنهایی‌ كه‌ بعد از آن‌ ایمان‌ آورده‌اند از متبعان‌اند. ممكن‌ است‌ كسی‌ توجیه‌ كند كه‌ اعلام‌ این‌ رضایت‌ و مژده ‌بهشت‌ مربوط‌ به‌ زمان‌ وحی‌ آیات‌ است‌، اما بعداً این‌ افراد از دین‌ خدا برگشتند و خداوند رضایت‌ و مژده‌ خویش‌ را از ایشان‌ پس‌ گرفته‌ است‌. در پاسخ‌ این‌ اشكال‌ و توجیه‌ باید عرض‌ كرد: اولاً فراموش‌ نكنیم‌ كه‌ مرتدان‌ از تعریف‌ صحابی‌ خارج‌ و مورد بحث‌ ما نیستند. زیرا ما در ابتدای‌ بحث‌ در تعریف‌ صحابه‌ داشتیم ‌كه‌ «و مات‌ علی‌ الاسلام‌»؛ صحابی‌ كسی‌ است‌ كه‌ با اعتقاد به‌ اسلام‌ از دنیا رحلت‌ كرده‌ است‌، و باید گفت‌ كه‌ كسی‌ از اصحاب‌ حدیبیه‌ مرتد نشده‌ است‌. ثانیاً؛ خداوند عالم‌ الغیب‌ است‌ و از آیندۀ‌ افراد اطلاع‌ دارد با وجود این‌، مژده‌ و بشارت‌ داده‌ است‌. خداوند نه‌ از آینده ‌بی‌اطلاع‌ است‌ و نه‌ جایی‌ بداء خویش‌ را اعلام‌ نموده ‌است‌. ثالثاً؛ بداء یا نسخ‌ در احكام‌ انجام‌ می‌گیرد نه‌ در اخبار، زیرا بداء یا نسخ‌ِ خبر مرادف‌ِ تكذیب‌ خبر اول‌ است‌ و خداوند متعال‌ از تكذیب‌ خبر خویش‌ مبرّا است‌، در آیه ‌ای‌ دیگر پیرامون‌ اصحاب‌ حدیبیه‌ می‌فرماید: 7ـ «لقد رضی‌ الله عن‌ المؤمنین‌ إذ یبایعونك‌ تحت‌ الشجرة ‌فعلم‌ ما فی‌ قلوبهم‌ فانزل‌ السكینة‌ علیهم‌ و أثابهم‌ فتحاً قریباً»؛ خداوند از مؤمنانی‌ كه‌ زیر درخت‌ (در حدیبیه‌) با تو بیعت‌ كردند به‌ حقیقت‌ خوشنود گشت‌ و از وفا و خلوص‌ قلبی‌ آنها آگاه‌ بود كه‌ وقار و اطمینان‌ كامل‌ بر ایشان‌ نازل‌ فرمود و به‌ فتحی‌ نزدیك‌ پاداش‌ داد. با توجه‌ به‌ این‌ كه‌ حق‌ تعالی‌' از اسرار قلوب‌ و صدق‌ ایمان‌ اصحاب‌ كاملاً مطلع‌ بود انعامات‌ بعدی‌ را كه‌ حدوداً چهارده‌ انعام‌ هستند یكی‌ پس‌ از دیگری‌ در همان‌ سوره‌ بیان‌ فرمود، بویژه‌ «و ألزمهم‌ كلمة‌ التقوی‌ و كانوا أحق‌ بها و أهلها» خداوند صفت‌ والای‌ تقوا را بر (قلب‌) آنها پیوند زد و آنها استحقاق‌ این‌ صفت‌ را داشتند و برازندۀ ‌آن‌ بودند. این‌ در حالی‌ است‌ كه‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم در مورد اصحاب‌ بیعت‌ رضوان‌ می‌فرماید: «لا یدخل‌ النار أحد ممن‌ بایع‌ تحت‌الشجرة‌»؛ از كسانی كه‌ زیر درخت‌ بیعت‌ كردند احدی ‌وارد آتش‌ جهنم‌ نخواهد شد. 8ـ «إن‌ الذین‌ سبقت‌ لهم‌ منا الحسنی‌ اؤلئك‌ عنها مبعدون‌»؛ البته‌ مؤمنان‌، آنان‌ كه‌ توفیق‌ و وعده‌ نیكوی‌ ما بر آنها سبقت‌ یافته‌، از آن‌ -آتش‌ جهنم‌- به‌ دور خواهند بود. اكنون‌ ببینیم‌ معنی‌ «حسنی‌'» كه‌ در آیه‌ ذكر شده‌ چیست‌؟ و مراد از آن‌ چه ‌كسانی‌ هستند؟ «لایستوی‌ منكم‌ من‌ أنفق‌ من‌ قبل‌الفتح‌ و قاتل‌ اؤلئك‌ أعظم‌ درجة‌ من‌ الذین‌ أنفقوا من‌ بعد و قاتلوا و كلا وعد الله الحسنی‌»؛ كسانی كه‌ از شما پیش‌ از فتح‌ - مكه‌- در راه‌ دین‌ انفاق‌ و جهاد كردند با افراد بعدی ‌یكسان‌ نیستند؛ آنها اجر و مقامشان‌ بسیار عظیم‌ تر از كسانی است‌ كه‌ بعد از فتح‌ - و قدرت‌ اسلام- انفاق‌ و جهاد كردند. (اما خداوند به‌ همه‌ وعدۀ‌ نیكوترین‌ پاداش‌ را(بهشت‌ ابدی‌) داده‌ و خداوند به‌ هر چه‌ بكنید آگاه‌ است‌. خوانندۀ‌ گرامی!‌ این‌ آیه‌ و امثال‌ آن‌ قابل‌ تعمق‌ و دقت‌ نظراند. كسانی‌ را كه‌ خداوند عزوجل‌ از جهنم‌ به‌ دور نگه‌ داشته‌ و به‌ آنها مژدۀ‌ بهشت‌ می‌دهد و متقی‌ ماندنشان‌ را تضمین‌ می‌كند چگونه‌ ممكن‌ است‌ عادل‌ نباشند؟ اگر این ‌جماعت‌ عادل‌ نیستند پس‌ چه‌ گروه‌ و جماعتی‌ در دنیا می‌تواند عادل‌ باشد؟ یك‌ توجیه‌ و پاسخ‌ آن‌ اما این‌ توجیه‌ كه‌ در آیات‌ اصحاب‌ واقعی‌ مورد بحث‌ و مژده‌اند و تعداد آنها حدوداً پنج‌ نفر است‌ و عموم ‌مسلمانان‌ دوران‌ پیامبر به عنوان‌ صحابی‌، مومن‌ و عادل‌ به شمار نمی‌آیند، محل‌ بحث‌ است‌؟! زیرا اولاً؛ در آیات‌ فوق‌ الفاظ‌ به صورت‌ جمع‌ و بدون‌ قید و شرط‌ و بدون‌ استثناء ذكر شده‌ كه‌ در بعضی‌ آیات‌ جمع‌ مذكر سالم‌ با "لام‌ تعریف‌" به‌ كار رفته‌ كه‌ طبق‌ قواعد نحوی‌ به معنی‌ جمع‌ كثرت‌ است‌. بنابراین‌ سه‌ نفر یا پنج‌ نفر مراد گرفتن‌ خلاف‌ قواعد و اصول‌ زبان‌ عربی،‌ تفسیر و روایت ‌است‌. ثانیاً؛ آیات‌ سورۀ‌ فتح‌ در مورد بیعت‌ رضوان‌ و صلح ‌حدیبیه‌ می‌باشند و اصحاب‌ شركت‌ كننده‌ در بیعت‌ رضوان ‌را مورد ستایش‌ و مژده‌ قرار داده‌اند كه‌ تعداد آنها به‌ تواتر روایات‌ حدیث‌ و تاریخ‌ بیش‌ از هزار نفر بوده‌ است‌. ثالثاً؛ امام‌ جعفر صادق‌؛ در مورد آمار صحابه‌ و عدالت‌شان‌ چنین‌ می‌فرماید: «كان‌ أصحاب‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم اثنا عشر ألفاً، ثمانیة‌ آلاف‌ من‌ المدینة‌ و ألفین‌ من‌ غیر المدینة ‌و ألفین‌ من‌ الطلقاء لم‌ یر فیهم‌ قدری‌ و لا مرجی‌ و لا معتزلی‌ و لا صاحب‌ رأی‌ و كانوا یبكون‌ اللیل‌ و یقولون‌ إقبض‌ روحنا قبل‌ أن‌ ناكل‌ خبز الحمیر»؛ اصحاب‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم دوازده ‌هزار نفر بودند؛ هشت‌ هزار نفرشان‌ از اهالی‌ مدینه‌، دوهزار نفر از غیر مدینه‌، و دو هزار نفر از طلقا (عفو شدگان ‌روز فتح‌ مكه‌) در میان‌ آنها نه‌ از فرقۀ‌ قدری‌ بود، نه ‌مرجئه‌، نه‌ معتزله‌ و نه‌ خود رأی‌؛ شبها گریه‌ می‌كردند و در دعاهایشان‌ می‌گفتند: «پروردگارا ما را قبل‌ از رسیدن‌ به‌ خوردن‌ نان‌ خمیر (قبل‌ از رفاه‌) قبض‌ روح‌ بفرما». عدالت‌ صحابه‌ در پرتو احادیث‌ 1ـ «لا تسبّوا أصحابی‌ فوالذی‌ نفسی‌ بیده‌ لو أن‌ أحدكم‌ أنفق ‌مثل‌ أحد ذهباً ما بلغ‌ مد أحدهم‌ و لا نصیفه‌»؛ اصحاب‌ مرا بد نگویید، قسم‌ به ‌ذاتی‌ كه‌ جانم‌ در اختیار اوست‌ اگر كسی ‌از شما به قدر كوه‌ احد طلا صدقه‌ دهد به قدر یك‌ مُد یا نصف‌ مُد آنها نمی‌رسد. 2ـ«خیر الناس‌ قرنی‌ ثم‌ الذین‌ یلونهم‌ ثم‌ الذین‌ یلونهم‌»؛ بهترین‌ مردم‌، مردم‌ قرن‌ من‌ هستند، سپس‌ كسانی كه‌ بعد آنها می‌آیند (تابعین‌) سپس‌ كسانی كه‌ بعد از آنها می‌آیند (تبع‌تابعین‌). 3ـ «الله الله فی‌ أصحابی‌ لاتتخذوهم‌ غرضا من‌ بعدی‌ من‌ أحبهم ‌فبحبی‌ أحبهم‌ و من‌ أبغضهم‌ فببغضی‌ أبغضهم‌ و من‌ أذاهم‌ فقد أذانی‌ و من‌ أذانی‌ فقد اذ الله و من‌ أذ الله فیوشك‌ أن‌ یؤاخذه‌»؛ از خدا بترسید در مورد اصحاب‌ من‌، پس‌ از من‌ آنها را هدف‌ تیرهای‌ سب‌ و شتم‌ خویش‌ قرار ندهید، كسی‌ كه‌ آنها را دوست‌ دارد، به‌ خاطر دوستی‌ با من‌ دوست‌ می‌دارد و كسی‌ كه‌ با آنها بغض‌ و كینه‌ دارد به‌ سبب‌ آن‌ است‌ كه‌ با من‌ كینه‌ و بغض‌ دارد. كسی‌ كه‌ آنها را اذیت‌ كند مرا اذیت‌ كرده‌ و هر كس‌ مرا اذیت‌ كند گویا الله تعالی‌ را اذیت‌ كرده‌ و كسی‌ كه‌ الله را اذیت‌ كند خداوند او را مورد مؤاخذه‌ قرار می‌دهد. از روایات‌ فوق‌ نتیجه‌ می‌گیریم‌ كه‌ یاران‌ رسول‌ الله چقدرمحبوب‌ آنحضرت‌اند، حتی‌ كه‌ اذیت‌ و آزار آنها موجب ‌اذیت‌ و آزار رسول‌ و خدای‌ تعالی‌ قرار می‌گیرد كه‌ نتیجه‌ آن‌عذاب‌ و مواخذه‌ الهی‌ است‌. پس‌ جماعتی‌ كه‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم این‌ همه‌ بر محبت‌ و دوستی‌ آنها تاكید دارد و از سب‌ و شتم‌ و بد گفتن‌ آنها بر حذر می‌دارد، نه‌ تنها عادل‌اند بلكه‌ با اوصاف‌ والایی‌ همچون‌ "خیر الناس"‌ و محبوب‌ خدا و رسول‌ خدا متصف‌اند (رضی‌ الله عنهم‌ و ارضاهم‌). پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین

عدالت‌ صحابه‌ [بخش دوم و پایانی]

عدالت‌ صحابه‌ از دیدگاه‌ اهل‌ سنت‌ همانگونه‌ كه‌ قبلاً اشاره‌ كردیم‌ مسئله‌ عدالت‌ صحابه‌ عقیده ‌و نظری‌ متفق‌ علیه‌ بین‌ اهل‌ سنت‌ است‌. بنابراین‌ نیاز است‌ عباراتی‌ از كتب‌ اهل‌ سنت‌ به‌ منظور اثبات‌ این‌ مطلب‌ و رفع‌ شك‌ و تردید از اذهانی‌ كه‌ احیاناً از بعضی‌ روایات‌ بی‌اساس‌ تاریخی‌ متأثر می‌شوند، ذكر گردد: 1ـ علامه‌ ابن‌ همام‌ می‌فرماید: «و إعتقاد أهل‌ السنة‌ والجماعة‌ تزكیة‌ جمیع‌ الصحابة‌ وجوباً بإثبات‌ العدالة‌ لكل‌ منهم‌ و الكف‌ عن‌ الطعن‌ فیهم‌ و الثناء علیهم‌ كما أثنی‌ الله سبحانه‌ وتعالی‌ علیهم‌»؛ عقیده‌ اهل‌ سنت‌ بر تزكیه‌ و پاكی‌ جمیع ‌اصحاب‌ رسول‌ الله به صورت‌ وجوب‌ است‌، به‌ نحوی‌ كه ‌تك‌تك‌ آنها را عادل‌ بدانیم‌ و زبان‌ را از طعن‏شان‌ بازداریم ‌و آنها را همان‌ گونه‌ كه‌ خداوند متعال‌ تحسین‌ و ستایش‌ نموده است،‌ تحسین‌ كنیم‌. 2ـ حافظ‌ ابن‌ عبدالبر در مقدمه‌ «الاستیعاب‌» می‌نویسد:«فهم‌ خیر القرون‌ و خیر أمة‌ أخرجت‌ للناس‌ ثبتت‌ عدالة‌ جمیعهم‌ بثناء الله عزوجل‌ و ثناء رسول‌ الله و لا أعدل‌ ممن ‌ارتضاه‌ الله بصحبة‌ نبیه و نصرته‌ و لاتزكیة‌ أفضل‌ من‌ ذلك ‌و لا تعدیل‌ أكمل‌ منها، قال‌ تعالی:‌ محمد رسول‌ والذین‌معه...‌»؛ آنها از مردم‌ هر زمان‌ برتر و بهترین‌ امت‌اند چون ‌برای‌ هدایت‌ مردم‌ آفریده‌ شده‌اند. عدالت‌ همه‌ آنها ثابت ‌است‌ به‌ دلیل‌ این‌ كه‌ خداوند آنها را مورد تعریف‌ و تمجید قرار داده‌ و رسول‌الله صلی الله علیه و سلم نیز آنها را مورد ستایش‌ و تقدیر قرار داده‌ است‌. خداوند متعال‌ آنها را برای‌ مصاحبت‌ وهمراهی‌ رسول‌ الله و یاری‌ دینش‌ برگزیده‌، هیچ‌ كس‌ از آنهاعادل‌ تر نیست‌ و هیچ‌ تزكیه‌ و تعدیلی‌ برتر از تزكیه‌ خداوند متعال‌ نیست‌. خداوند متعال می فرماید: «محمدرسول الله والذین معه ...» 3ـ امام‌ نووی‌ در «تقریب»‌ می‌نویسد: «الصحابة‌ كلهم‌ عدول ‌من‌ لابس‌ الفتن‌ و غیرهم‌ باجماع‌ من‌ یعتد به‌»؛ تمام‌اصحاب‌ پیامبرعادل‌اند، اعم‌ از كسانی كه‌ در امتحان ‌اختلاف‌ شركت‌ داشتند یا نداشته‌اند و این‌ عدالت‌ به اجماع‌ تمام‌ آنهائی كه‌ اجماعشان‌ ارزش‌ و اعتبار دارد، می‌باشد. 4ـ علامه‌ سفارینی‌ در كتاب‌ «الدرة‌ المضیئة‌» می‌نویسد:«والذی‌ أجمع‌ علیه‌ أهل‌ السنة‌ و الجماعة‌ إنه‌ یجب‌ علی‌ كل‌ أحد تزكیة‌ جمیع‌ الصحابة‌ بإثبات‌ العدالة‌ لهم‌»؛ آنچه‌ كه ‌اهل‌ سنت‌ بر آن‌ متفق‌اند و اجماع‌ دارند اینكه‌ بر هر مسلمان‌ واجب‌ است‌ تمامی‌ اصحاب‌ رسول‌ الله را همراه‌ با اثبات‌ عدالت‌ برای‌ آنها پاك‌ بداند. لذا با توجه‌ به‌ آیات‌، روایات‌ و عبارات‌ سلف‌ صالح‌ نتیجه ‌می‌گیریم‌ تمام‌ صحابۀ‌ رسول‌ عادل‌اند و اعتقاد به‌ این ‌اصل‌ بر هر مسلمان‌ لازم‌ است‌. عدالت‌ صحابه‌ از دیدگاه‌ حضرت‌ علی‌ رضی الله عنه مسئله‌ عدالت‌ صحابه‌ نه‌ تنها در كتب‌ اهل‌ سنت‌ آمده‌، بلكه ‌در برخی‌ از كتاب‏های‌ معتبر برادران‌ اهل تشیع‌ و از شخصیت‌های‌ مورد احترام‌ هر دو گروه‌ این‌ مطلب‌ نقل‌ شده‌ است‌. در كتاب‌ معروف‌ نهج‌ البلاغة‌ مطلبی‌ از خطبه‌های‌ حضرت ‌علی‌ رضی الله عنه با این‌ كلمات‌ نقل‌ شده است:‌ «لقد رأیت‌ أصحاب‌محمد، فما أری‌ أحدا منكم‌ یشبههم؛‌ لقد كانوا یصبحون‌ شعثاً غبرا، باتوا سجداً و قیاماً یراوحون‌ بین‌ جباههم‌ و اقدامهم، ‌یقیضون‌ علی‌ مثل‌ الجمر من‌ ذكر معادهم‌، كان‌ بین‌ أعینهم‌ ركب‌ من‌ طول‌ سجودهم،‌ إذا ذكر الله هلمت‌ أعینهم‌ و مادوا كما یمید الشجر فی‌ الیوم‌ العاصف‌ خوفاً من‌ العقاب‌ و رجاء للثواب‌»؛ همانا اصحاب‌ محمد صلی الله علیه وسلم را چنان‌ دیده‌ام‌ كه ‌احدی‌ از شما را شبیه‌ آنها نمی‌بینم،‌ آنها- در اثر كثرت‌ كارهای‌ زیاد و فرصت‌ كم‌- معمولا ژولیده‌ مو و غبارآلود بودند، شب‌ها را در سجده‌ و قیام‌ می‌گذراندند، استراحت‌ و رفع‌ خستگی‌ را بین‌ پاها و پیشانی‌ تقسیم‌ می‌كردند (یعنی‌هر گاه‌ از سجده‌ خسته‌ می‌شدند قیام‌ می‌كردند و هر گاه‌ از قیام‌ خسته‌ می‌شدند به‌ سجده‌ می‌رفتند.) از ترس‌ آخرت ‌گویا روی‌ اخگر آتش‌ قرار گرفته‌ بودند و از طول‌ سجده‌ اثر آن‌ بر پیشانی‌هایشان‌ بجا می‌ماند، هنگام‌ یاد و ذكر الله اشك ‌از چشمانشان‌ سرازیر بود و از بیم‌ عذاب‌ الهی‌ و امید اجر و ثواب‌ چون‌ بید می‌لرزیدند. خواننده‌ گرامی!‌ ملاحظه‌ بفرمایید جماعتی‌ تا این‌ حد مورد تایید و تحسین‌ حضرت‌ علی‌- كرم‌ الله وجهه-‌ هستند كه ‌آنحضرت‌ رضی الله عنه به‌ مخاطبین‌ خویش‌ می‌فرماید: احدی‌ از شما در عبادت‌، خوف‌ خداوند و امید و رجاء اجر و پاداش‌ شبیه‌ آنها نیستید. آیا این‌ جماعت‌ می‌تواند وصفی‌ غیر از وصف‌ عدالت‌ داشته‌ باشد؟ و این‌ در حالی‌ است‌ كه‌ حضرت علی‌ رضی الله عنه می‌فرماید: اصحاب‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم را چنین‌ یافتم‌،هیچ‌ كلمه‌ و واژه‌ای‌ دال‌ بر استثناء و ذكر بعضی ‌از اصحاب ‌بكار نرفته،‌ بلكه‌ اوصاف‌ فوق‌ شامل‌ تمام‌ اصحاب‌ كرام ‌رضوان‌ الله علیهم‌ اجمعین‌ هست‌. عدالت‌ صحابه‌ از نظر امام‌ باقر؛ عن‌ أبی‌ جعفر محمد بن‌ علی‌ الباقر علیه‌ السلام‌ إنه ‌قال‌ لجماعة‌ خاضوا فی‌ أبی‌ بكر و عمر و عثمان:‌ اماتخبرونی‌؟ أنتم‌ من‌ المهاجرین‌ الذین‌ أخرجوا من‌ دیارهم‌ و أموالهم‌ یبتغون‌ فضلاً من‌ الله و رضواناً و ینصرون‌ الله و رسوله‌؟ قالوا: لا! قال:‌ فأنتم‌ من‌ الذین‌ تبوؤ الدار و الایمان‌ من‌قبلهم‌ یحبون‌ من‌ هاجر الیهم‌؟ قالوا: لا. قال:‌ أما أنتم‌ فقد برئتم‌ أن‌ تكونوا أحد هذین‌ الفریقین‌، أنا أشهد أنکم لستم من الفرقة الثالثة الذین قال الله تعالی فیهم: والذین‌ جاؤوا من‌ بعدهم‌ یقولون‌ ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذین‌ سبقونا بالایمان‌ و لا تجعل‌ فی‌ قلوبنا غلا للذین‌ آمنوا ربنا انك‌ رؤف‌ رحیم‌» از امام‌ باقر نقل‌ شده‌ ایشان‌ به‌ گروهی‌ كه‌ در مورد ابوبكر و عمر و عثمان‌ سخنانی‌ می‌گفتند (یعنی‌ نظر درستی‌ نداشتند) فرمود: آیا شما از جماعت‌ مهاجرین‌هستید؛ آنهایی‌كه‌ خداوند در وصف‌شان‌ فرموده‌ «الذین أخرجوا من‌ دیارهم‌ و أموالهم‌»؟ آنها در جواب‌ گفتند: خیر! فرمود: پس‌ آیا شما از گروه‌ انصار هستید كه‌ حق‌ تعالی‌ در موردشان‌ می‌فرماید: «والذین‌ تبوؤا الدار و الایمان‌»؟ گفتند: خیر! پس‌ امام‌ فرمود: خودتان‌ اعتراف‌ كردید كه‌ از دو گروه ‌اول‌ نیستند و من‌ گواهی‌ می‌دهم‌ كه‌ شما جزو گروه‌ سوم‌ هم ‌نیستند آنهایی‌ كه‌ خداوند در رابطه‌ با آنها می‌فرماید:«والذین‌ جاؤوا من‌ بعدهم‌ یقولون‌ ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذین‌سبقونا بالایمان‌ و لا تجعل‌ فی‌ قلوبنا غلا للذین‌ آمنوا»؛ آنانی‌ كه‌ پس‌ از مهاجرین‌ و انصار آمدند در دعا به‌ درگاه ‌خداوند عرض‌ كردند: پروردگارا! ما و برادران‌ دینی‌مان‌ را كه ‌در ایمان‌ از ما سبقت‌ گرفتند ببخش‌ و در دل‌ ما هیچ‌ كینه‌ و حسدی‌ نسبت‌ به‌ مؤمنان‌ قرار مده‌. پاسخ‌ بعضی‌ از اشكالات‌ بر نظر عدالت‌ صحابه‌ باید توجه‌ داشت‌ كه‌ از سوی‌ مخالفین‌ نظر عدالت‌ صحابه ‌اشكالات‌ و شبهاتی‌ مطرح‌ می‌شود كه‌ شاید منشأ اصلی‌ این‌ شبهات‌ سوء فهم‌ از بعضی‌ از آیات‌ كلام‌ الله و یا اعتماد و تأثیرپذیری‌ بی‏جا از بعضی‌ روایات‌ واهی‌ و بی‌ اساس ‌تاریخی‌ باشد. گر چه‌ در این‌ مقالۀ‌ كوتاه‌ مجال‌ ذكر همۀ‌ این‌ مباحث‌ نیست‌ اما بنا به‌ مقوله‌ «ما لایدرك‌ كله‌ لایترك‌ كله» ‌مناسب‌ است‌ در قسمت‌ پایانی‌ این‌ موضوع‌ اشاره‌ای‌ به ‌برخی‌ از اشكالات‌ و پاسخ‌ آنها داشته‌ باشیم‌، به‌ امید اینكه ‌خداوند بزرگ‌ به‌ همۀ‌ كسانی‌ كه‌ به‌ دنبال‌ واقعیت‌ و حقیقت‌ هستند مسیر و نظر صحیح‌ و درست‌ را عنایت‌ فرماید. اشكال‌ اول‌: آنچه‌ كه‌ مسلّم‌ است‌ ارتكاب‌ گناهان‌ كبیره‌ای ‌همچون‌ تخلف‌ از جهاد و تخلف‌ از دستور امیر و فرمانده ‌در جنگ‌ احد كه‌ منجر به‌ شكست‌ گردید و مهمتر از این‌ دگرگونی‌ بعضی‌ از اصحاب‌ پیامبر پس‌ از رحلت‌ آنحضرت‌، از آیات‌ كلام‌ الله مجید و روایات‌ صحیح‌ احادیث ‌به‌ اثبات‌ رسیده است،‌ پس‌ ارتكاب‌ كبیره‌ با مفهوم‌ عدالت‌ تنافی‌ دارد؟ پاسخ‌: در پاسخ‌ به‌ این‌ اشكال‌ باید عرض‌ كرد همانگونه‌ كه‌ در آغاز بحث‌ و در تعریف‌ عدالت‌ اشاره‌ كردیم‌ باید مفهوم‌"عدالت"‌ را از مفهوم‌ "عصمت"‌ جدا كرد و نیز مسلم‌ است که ‌اصحاب‌ رسول‌ الله معصوم‌ نیستند، احیاناً مرتكب‌ بعضی‌ از گناهان‌ همچون‌ تخلف‌ از جنگ‌ و موارد دیگر نیز وجود داشته‌ است‌. اما ببینیم‌ قرآن‌ مجید در این‌ مورد چه‌ نظری‌ دارد. قرآن کریم در رابطه‌ با كسانی كه‌ از شركت‌ در جنگ‌ «تبوك‌» خودداری‌ كردند می‌فرماید:«لقد تاب‌ الله علی‌ النبی‌ و المهاجرین‌ والانصار الذین‌ اتبعوه‌ فی‌ ساعة‌ العسرة‌ من‌ بعد ما كاد یزیغ‌قلوب‌ فریق‌ منهم‌ ثم‌ تاب‌ علیهم‌ إنه‌ بهم‌ رؤف‌ رحیم‌. و علی‌الثلاثة‌ الذین‌ خلفوا حتی‌ إذا ضاقت‌ علیهم‌ الارض‌ بما رحبت‌ وضاقت‌ علیهم‌ أنفسهم‌ و ظنوا أن‌ لا ملجأ من‌ الله إلا إلیه‌ ثم‌ تاب‌علیهم‌ لیتوبوا إن‌ الله هو التواب‌ الرحیم‌»؛ خداوند بر پیامبر و اصحابش‌ از مهاجر و انصار كه‌ در ساعت‌ سختی‌ كه‌ نزدیك‌ بود دلهای‌ گروهی‌ از رنج‌ و سختی‌ بلغزد رجوع‌ كرد و گذشت‌ فرمود، همانا الله تعالی‌ به‌ رسول‌ ومؤمنان‌ مشفق‌ و مهربان‌ است‌ و بر آن‌ سه‌ تن‌ كه‌- از جنگ ‌تبوك‌- تخلف‌ ورزیدند تا آن‌ كه‌ زمین‌ با همه‌ پهناوری‌ بر آنها تنگ‌ شد و بلكه‌ از خود دلتنگ‌ شدند و یقین‌ داشتند كه‌ از غضب‌ خدا جز به‌ لطف‌ او ملجا و پناهگاهی‌ نیست‌ پس‌ خداوند بر آنها باز لطف‌ فرمود و رجوع‌ كرد تا توبه‌ كنند، همانا خداوند بسیار توبه‌پذیر و مشفق‌ و مهربان‌ است‌. در واقع‌ دو آیه‌ فوق‌ از این‌ نظر قابل‌ توجه‌اند كه‌ در مورد اصحابی‌ كه‌ حتی‌ كوتاهی‌ نیز داشتند، سه‌ مرتبه‌ كلمه‌ و واژه ‌«تاب‌» یعنی‌ رجوع‌ و بازگشت‌ خداوند مهربان‌ به‌ سوی‌ آنها بیان‌ شده‌، باز پذیرش‌ توبه‌ آنها و آمرزش‌ گناهانشان‌ را با اوصاف‌ زیبای‌ خویش‌ كه‌ در آیۀ‌ اول‌ «رؤف‌ رحیم‌» و در آیه‌ دوم‌ «إن‌ الله هو التواب‌ الرحیم»‌ هست،‌ اشاره‌ می‌فرماید. همچنین‌ رسول‌ گرامی اسلام صلی الله علیه وسلم نیز ضمن‌ اعلام‌ پذیرش‌ توبه‌ آنها به‌ ایشان‌ مژده‌ آمرزش‌ گناهان‌ را ابلاغ‌ و اعادۀ‌ حیثیت‌ و عدالتشان‌ را به‌ همگان‌ اعلام‌ فرمود. در رابطه‌ با كسانی كه‌ در معركۀ‌ «احد» به‌ گمان‌ این‌ كه‌ جنگ‌ به‌ پایان‌ رسیده‌ و اكنون‌ زمان‌ جمع‌ آوری‌ غنائم‌ است‌ و از كوه‌ پایین‌ آمدند و در قبال‌ دستور فرمانده‌ گفتند: جنگ‌ تمام‌شده‌ و دستور را اجرا نكردند، خداوند تعالی‌ می‌فرماید:«و لقد عفا الله عنكم‌» همانا بدون‌ شك‌ خداوند درگذشت‌ از شما. توجه‌ بفرمایید كه‌ این‌ جمله‌ با دو كلمۀ‌ تاكید مؤكد شده‌؛ «لام»‌ و «قد» هر دو در زبان‌ عربی‌ برای‌ تاكید مطلب‌ آورده ‌می‌شوند، و به‌ این‌ اكتفا نفرمود بلكه‌ سه‌ آیه‌ بعد از این‌ آیه ‌خداوند این‌ جملات‌ را بكار می‌برد: «إن‌ الذین‌ تولوا منكم‌ یوم‌ التقی‌ الجمعان‌ إنما استزلهم‌ الشیطان‌ ببعض‌ ما كسبوا و لقدعفا الله عنهم‌ إن‌ الله غفور حلیم‌»؛ همانا آنان‌ كه‌ از شما در جنگ‌ (احد) پشت‌ كردند، شیطان‌ آنها را به‌ سبب‌ بعضی‌ از آنچه‌ انجام‌ دادند (سرپیچی‌ از دستور فرمانده‌) به‌ لغزش ‌افكند بدون‌ شك‌ خداوند آنها را مورد عفو و گذشت‌ قرارداد همانا خداوند آمرزنده‌ و بردبار است‌. پس‌ با توجه‌ به‌ آیات‌ فوق‌ و ابلاغ‌ رسول‌ الله باز هم‌ اگر كسی ‌به‌ سبب‌ این‌ خطاها عدالت‌ صحابه‌ را كه‌ وصف‌ كلی‌ آنها است‌، زیر سؤال‌ ببرد، باید عرض‌ كرد كه‌ مدركی‌ بالاتر از آیات‌ الهی‌ و سخنان‌ گهربار رسول‌ مكرم‌ صلی الله علیه وسلم نیست‌. اما این‌ كه‌ برخی‌ از آنها پس‌ از رحلت‌ آن‌حضرت صلی الله علیهوسلم دگرگون‌ شدند باید توجه‌ داشت‌ كه‌ در این‌ شكی‌ نیست‌ كه ‌عده‌ای‌ اعرابی‌ و كسانی كه‌ هیچ‌ آشنایی‌ با دین‌ مبین‌ اسلام ‌نداشتند پس‌ از رحلت‌ آنحضرت‌ به‌ گمان‌ این‌ كه‌ با وفات ‌پیامبر، اسلام‌ نیز از بین‌ رفت‌ و با تبلیغات‌ سوء دشمنان‌اسلام‌ علی‌ الخصوص‌ یهود از دین‌ برگشتند و سیدنا ابوبكرصدیق‌ رضی الله عنه به‌ جنگ‌ و جهاد با آنها برخواست‌؛ اما این ‌افراد هرگز مصداق‌ مفهوم‌ صحابی‌ نیستند، زیرا در ابتدای‌ این‌ مطلب‌ تحت‌ عنوان‌ تعریف‌ صحابی‌ آمده‌ بود كه‌ صحابی‌ كسی‌ است‌ كه‌ با ایمان‌ از دنیا رفته‌، لذا ارتداد آنهاهیچ‌ ربطی‌ با عدالت‌ صحابه‌ رسول‌ الله ندارد. اشكال‌ دوم‌: ممكن‌ است‌ كسانی‌ بزرگترین‌ گناه‌ بعضی‌ از صحابه‌ را جنگیدن‌ با حضرت‌ علی‌- كرم‌ الله وجهه-‌ بدانند و بگویند كه‌ این‌ گناه‌ قابل‌ بخشش‌ نیست‌، به‌ ویژه‌ برای‌ كسانی كه‌ در آن‌ جنگ‏ها كشته‌ شدند. پاسخ‌: باید توجه‌ داشت‌ كه‌ اولاً جنگ‏هایی‌ كه‌ بین‌ صحابه ‌رسول‌ الله رخ‌ داد به‌ سبب‌ اجتهادات‌ و برداشت‌های ‌آنها بود كه‌ اجتهاد یك‌ گروه‌ صواب‌ و درست‌ و اجتهاد گروه‌ دوم‌ خطا و اشتباه‌ بود و با این‌ خطای‌ اجتهادی‌ كه ‌هدفی‌ به‌ جز اصلاح‌ بعضی‌ امور نبود، درست‌ نیست‌ عدالت‌ آنها را هدف‌ قرار دهیم.‌ علامه‌ تقتازانی‌ در «شرح‌المقاصد» می‌نویسد: «إنهم‌ اخطاؤا فی‌ الاجتهاد و ذلك‌ لایوجب‌ التفسیق‌ فضلا عن‌ التكفیر و لهذا منع‌ علی‌ٌّ أصحابه‌ من ‌لعن‌ أهل‌ الشام‌ و قال‌ إخواننا بغوا علینا..»؛ همانا آنها مرتكب‌ خطای‌ اجتهادی‌ شدند و این‌ خطا حتی‌ موجب ‌فسق‌ آنها نخواهد شد چه‌ رسد به‌ تكفیر (كافر قرار دادن‌)آنها، به‌ همین‌ خاطر حضرت‌ علی‌ رضی الله عنه‌ دوستداران ‌و یارانش‌ را از لعن‌ اهل‌ شام‌ منع‌ كرد و گفت‌: برادرانمان‌ هستند كه‌ علیه‌ ما سركشی‌ كردند. ثانیاً؛ ببینیم‌ نظر خود سیدنا علی‌ رضی الله عنه در رابطه‌ با آنها چیست‌؟ در سنن‌ بیهقی‌ به‌ روایت‌ ربعی‌ بن‌ خراش‌ از سیدناعلی‌رضی الله عنه منقول‌ است‌: «إنی‌ لأرجو أن‌ أكون‌ و طلحة‌ و زبیر ممن‌ قال‌ الله عزوجل‌ فیهم:‌ «و نزعنا ما فی‌ صدورهم‌ من‌غل‌»»؛ امیدوارم‌ من‌، طلحه‌ و زبیر از جمله‌ كسانی‌ باشیم ‌كه‌ حق‌ تعالی‌ در رابطه‌ با آنها در قرآن‌ فرموده:‌ در بهشت‌ تمام‌ كدورت‏ها را از دلهایشان‌ بیرون‌ خواهیم‌ كرد. در معجم‌ طبرانی‌ روایتی‌ داریم‌ بدین‌ شرح‌: «چون‌ طلحه‌ رضی الله عنه بدست‌ لشكریان‌ حضرت‌ علی‌ رضی الله عنه به‌ شهادت‌ رسید، حضرت‌ علی رضی الله عنه خویش‌ را به‌ آنجا رسانید، از اسب‌ پیاده‌ شد، او را از زمین‌ برداشت‌، گرد و خاك‌ از چهره‌اش‌ دور كرد و با گریه‌ و اندوه‌ تمام‌ گفت‌: ای‌ كاش‌ بیست‌ سال‌ پیش‌ از این‌ حادثه‌ می‌مردم‌. و اما اعتراضات‌ و اشكالاتی‌ كه‌ از طریق‌ كتب‌ تاریخ‌ بر اصحاب‌ رسول‌ الله وارد می‌شود از دیدگاه‌ اهل‌ سنت ‌مردود و بی‌ اساس‌ است‌، زیرا روایات‌ غیرمعتبر و بدون‌ مدركی‌ كه‌ عموماً راوی‌ آنها افرادی‌ چون‌ ابو مخنف‌ لوط‌بن‌ یحیی‌ كذاب‌ هست‌؛ در مقابل‌ آیات‌ صریحه‌ كلام‌ الله و احادیث‌ صحیحه‌ قابل‌ قبول‌ نیستند، به‌ دلیل‌ این‌ كه‌ آیات‌ كلام‌ الله قطعی‌ و احادیث‌ و روایات‌، گرچه‌ ظنی‏اند، اما اسانیدشان‌ به‌ قدری‌ قوی‌ است‌ كه‌ روایات‌ تاریخی‌ در قبال ‌آنها فاقد اعتباراند. بنابراین‌ اگر در میان‌ آیات‌ قرآنی‌ واحادیث‌ نبوی‌ با روایات‌ تاریخی‌ تقابل‌ و تعارض‌ وجودداشته‌ باشد؛ باید تاریخ‌ غیرمعتبر و ترك‌ شود. شیخ‌ الاسلام‌ مولانا حسین‌ احمد مدنی‌؛ می‌فرماید:«روایات‌ مورخین‌ عموماً غیر مستند هستند نه‌ از راویان‌ خبری‌ هست‌ و نه‌ در رابطه‌ با توثیق‌ و تخریج‌ و یا اتصال‌ و انقطاع‌ روایت‌ بحثی‌ وجود دارد. گر چه‌ بعضی‌ از متقدمین‌ خود را ملزم‌ به‌ ذكر سند كرده‌اند اما آنها نیز از انواع‌ روایات ‌رطب‌ و یابس‌ و مرسل‌ و منقطع‌ استفاده‌ می‌كنند. هر كتاب ‌تاریخ‌ خواه‌ تاریخ‌ ابن‌ الاثیر باشد یا ابن‌ قتیبه‌، كتاب‌ ابن‌ ابی‌الحدید باشد یا ابن‌ سعد اخبار آنها را مستفاض‌ و یا متواتر قرار دادن‌ از دیدگاه‌ اهل‌ سنت‌ اشتباه‌ است‌. با وجود آیات‌ و نصوص‌ قطعی‌ كلام‌ الله و دلایل‌ عقلی‌ و نقلی‌؛ اگر بعضی‌ از روایات‌ و احادیث‌ نیز علیه‌ صحابه‌ وجود داشته‌ باشد مؤول‌ و یا رد خواهند شد، چه‌ رسد به‌ روایات‌ تاریخی‌.» نكتۀ‌ آخر اینكه‌ اگر نظر عدالت‌ صحابه‌ را زیر سؤال‌ ببریم‌ و صحابه‌ را (معاذالله) فاسق‌ و فاجر بنامیم‌، قطعاً تمامی‌ عقاید اسلامی‌، احكام‌ دینی‌، كلام‌ الله و خلاصه ‌همۀ‌ دین‌ زیر سؤال‌ قرار خواهد گرفت‌، زیرا صحت‌ همه ‌این‌ امور بر عقیدۀ‌ «الصحابة‌ كلهم‌ عدول‌» موقوف‌ است‌. زیرا روایت‌ كردن‌ فاسق‌ و فاجر (غیر عادل‌) درست‌ نیست. ‌هیچ‌ عقیده‌ و حكمی‌ بر روایت‌ و خبر فاسق‌ و فاجر بنا نمی‌شود. همچنین‌ ممكن‌ نیست‌ تمام‌ دین‌ و احكام‌ و عقاید را از پنج‌ و یا شش‌ نفر روایت‌ كنیم،‌ این‌ كار نهایتاً مستبعد و دشوار است‌ و در صورت‌ امكان‌ مورد اعتماد نیست‌، زیرا احتمال‌ خطا و اشتباه‌ از چند نفر انگشت‌ شمار خیلی‌ زیاد است‌. خطیب‌ بغدادی‌ به‌ نقل‌ از حافظ‌ ابوزرعه‌؛ می‌نویسد: «إن ‌رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم عندنا حق‌ و القرآن‌ حق‌ و إنما أدی‌ الینا هذا القرآن‌ و السنن‌ أصحاب‌ رسول‌ الله و إنما یریدون‌ أن‌ یجرحوا شهودنا لیبطلوا الكتاب‌ و السنة‌ و الجرح‌ بهم‌ أولی»؛ همانا رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم و قرآن‌ بر حق‌اند و جز این‌ نیست‌ كه‌ قرآن‌ و احادیث‌ را اصحاب‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم به‌ ما رسانیدند و ادای ‌امانت‌ كردند و كسانی‌ كه‌ می‌خواهند این‌ شهود ما را مورد جرح‌ قرار دهند در واقع‌ می‌خواهند خط‌ بطلان‌ بر كتاب‌ و سنت‌ بكشند و در حقیقت‌ خود آنها سزاوار جرح‌اند. به‌ هر حال‌ پیروان‌ اهل‌ سنت‌ بنابر نصوص‌ صریح‌ قرآن‌، سنت‌ رسول‌ الله و اجماع‌ امت‌ معتقد به‌ عدالت‌ كلیۀ ‌اصحاب‌ آنحضرت‌ صلی الله علیه وسلم هستند. زیرا نصوص‌، دال‌ برعدالت‌ِ عامۀ‌ صحابه‌اند و ارتكاب‌ افراد انگشت‌ شمار به‌ گناه‌، مخل‌ عدالت‌ دیگران‌ به‌ طور كلی‌ نیست،‌ بلكه‌ خودِ مرتكب‌ نیز پس‌ از توبه‌ و استغفار به وسیلۀ‌ عبادت‌ و انجام ‌حسنات‌ و نیكی‌ها كمبود و نقض‌ در عدالت‌ را جبران ‌نموده‌ است‌. «و السلام‌» نگارنده: مولوی عبدالغنی بدری، استاد دارالعلوم زاهدان منبع: فصلنامه ندای اسلام، ش: 8، ص:9

اهل‌ بیت نبوی و جایگاه آنان از دیدگاه اهل‌سنت و جماعت [بخش نخست]

چكیده: محبت اهل‌بیت حضرت خاتم‌‌‌‌‌النبیین صلی‌الله علیه و آله و سلم، یك واجب شرعی است، و بر هر فرد مسلمان لازم است جایگاه، ویژگی‌ها و مناقب اهل‌بیت نبوی را در پرتو قرآن و سنت بشناسد و چنان كه باید ارج بنهد. همچنین وظیفه دارد از افراط و تفریط در حق آنان دوری جوید و میانه‌ترین گزینه را كه مقتضای عدالت و انصاف است برگزیند و از خوارج و نواصب و غالیان اعلام برائت كند. این تحقیق می‌كوشد تا سیمای راستین اهل‌بیت و محبان واقعی آنان را در پرتو منابع معتبر اسلامی ترسیم كند. كلید واژه‌ها: اهل‌بیت، تطهیر، اهل‌كساء، نساءالنبی، عصمت، اهل، آل، عشیره، عترت. مقدمه دوستی با اهل‌بیت رسول‌الله صلی‌الله‌‌علیه‌وآله‌وسلم قضیه‌ای است كه نیاز به اثبات ندارد؛ همه فرق اسلامی آن را قبول دارند و به آن مباهات می‌كنند. اما در تعیین مصداق اهل‌بیت نبوی اختلاف‌نظر وجود دارد و این موضوع از دیرباز مورد مناقشه و بحث كلامی بوده است. در این نوشتار كوشیده‌ایم به دور از مناقشه‌های لفظی با توجه به تعابیر رسول‌الله صلی‌الله‌‌علیه‌وآله‌وسلم و فهم مستمعان كلام الهی با زبان ساده و عام فهم، واقعیت مسئله را به تصویر بكشیم. موثق‌ترین منابع شناخت اهل‌بیت در یك نگاه عبارتند از: 1ـ قرآن كریم؛ 2ـ سیره عملی رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم؛ 3ـ دیدگاه صحابه و مستمعان كلام نبوی و مشاهده‌كنندگان رفتار پیامبر؛ 4ـ سیره و گفتار خود اهل‌بیت. نخست به واژه‌شناسی «آل» و «اهل» می‌پردازیم و سپس به شناخت مصادیق اهل‌بیت در پرتو منابع پیش‌گفته روی می‌آوریم. معنی «آل» در لغت‌نامه‌ها در كتابهای لغت، واژه «آل» و «اهل» را این‌گونه معنی كرده‌اند: آل: دودمان، اهل‌خانه، خاندان، فرزندان، خانواده، منسوبین، خویشاوندان، پیروان، بستگان. اهل: همسر، زوجه، افراد خانواده. تأهل: ازدواج كردن؛ متأهل: همسردار. اهل‌بیت: اهل‌خانه، مردم خانه، افراد خانواده، اهل‌‌بیت پیامبر.(1) فرق بین آل و اهل اغلب، این دو واژه به جای یكدیگر به كار می‌روند و بعضی گفته‌اند: «آل»، در اصل «اهل» بوده است، هاء به همزه بدل شده و همزه ثانی به واسطه توالی همزتین به الف تبدیل شده است.(2) این نظریه سیبویه و جمهور نحویان بصری است. اما عده‌ای دیگر از علما می‌گویند: لفظ «آل» در اصل «اَوَل» بوده است؛ واو ما قبل مفتوح به الف تبدیل شده است، مانند «قَال» كه در اصل «قَوَلَ» بوده است. این قول از امامان نحو، مانند كسائی و یونس نقل شده است و محققان نیز آن را برگزیده‌اند و مطابق با قیاس نیز هست. این گروه می‌گویند: اهل و آل از نظر معنی و كاربرد و مصداق، تفاوت‌های زیادی با هم دارند. علامه موسی روحانی بازی، در كتاب «لطائف البال فی الفروق بین الأهل والآل» درباره تفاوت‌های این دو واژه، محققانه بحث كرده است و بیش از سی فرق بین این دو واژه برشمرده است كه نقل آنها از حوصله این نوشتار خارج است، علاقه‌مندان می‌توانند به این كتاب مراجعه كنند. واژه اهل‌بیت در اصطلاح قرآن واژه «اهل‌بیت» در قرآن كریم به طور مجموع (اعم از صیغه معرفه و نكره) سه بار آمده است، و در هر سه مورد به خانواده و همسر اطلاق شده است، هر چند این اطلاق به معنای تخصیص واژه نیست. به آیه‌های زیر توجه كنید: 1ـ «قالوا أتعجبین من أمر الله، رحمةالله و بركاته علیكم أهل‌البیت»[هود: 73]؛ فرشتگان گفتند: آیا از قدرت خدا تعجب می‌كنی؟! رحمت و بركات خدا بر شما اهل‌بیت باد. آیه بالا خطاب به ساره، همسر حضرت ابراهیم علیه‌السلام، است. 2ـ «فقالت هل أدلكم علی أهل‌بیت یكفلونه»؛ خواهر حضرت موسی گفت: آیا می‌خواهید اهل‌خانه‌ای را كه كفالت او را بر عهده گیرند به شما معرفی بكنم؟ منظور از اهل‌بیت در این آیه، همسر عمران، مادر حضرت موسی علیه‌السلام، است. 3ـ «إنّما یرید الله لیذهب عنكم الرجس أهل البیت»[احزاب: 33]؛ خدا می‌خواهد پلیدی و زشتی را از شما ای اهل‌بیت دور كند. این آیه خطاب به همسران و اهل‌بیت پیامبر اسلام است. اهل‌بیت پیامبر چه كسانی هستند؟ درباره مصداق انحصاری اهل‌بیت حضرت رسول صلی‌الله‌‌علیه‌وآله‌وسلم، نظریه‌های متفاوتی نقل شده است كه به برخی از آنها اشاره می‌شود: الف: اهل‌بیت، كسانی هستند كه زكات بر آنان حرام قرار داده شده است؛ یعنی بنی‌هاشم و بنی‌عبدالمطلب، یا تنها بنی‌هاشم، اما در این میان بعضی از اهل‌بیت مانند: حضرت علی، فاطمه، حسن و حسین رضی‌الله‌عنهم از دیگران خاص‌ترند.(3) ب: اهل‌بیت «ازواج و ذریه» پیامبر هستند. ج: اهل‌بیت تنها علی، فاطمه، حسن و حسین رضی‌الله‌عنهم هستند. د: اهل‌بیت تنها امهات‌المؤمنین و همسران آن‌حضرت صلی‌الله‌‌علیه‌وآله‌وسلم هستند. نظریه‌های دیگری هم وجود دارد كه مورد بحث نیستند. صاحبان هر یك از دیدگاههای یاد شده برای خود دلایلی دارند و آیات و احادیث را به گونه‌ای تفسیر می‌كنند كه مؤید دیدگاه آنان باشد. اهل‌بیت نبوی در قرآن نخست ببینیم كه به طور اساسی چه كسانی در قرآن كریم اهل‌بیت نبوی نامیده شده‌اند. در قرآن، همان‌گونه كه واژه «اهل‌بیت»، برای حضرت ابراهیم و خانواده‌اش به كار رفته است، برای حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و خانواده‌اش نیز به كار رفته است. آیه‌های زیر را با دقت بخوانید: «یا نساء النبی لستن كأحد من النساء إن اتقیتن فلاتخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولاً معروفا و قرن فی بیوتكن و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیة الأولی و أقمن الصلوة و آتین الزكوة و أطعن الله و رسوله إنّما یرید الله لیذهب عنكم الرجس أهل‌البیت و یطهركم تطهیرا و اذكرن ما یتلی فی بیوتكن من آیات الله و الحكمة إنّ الله كان لطیفاً خبیراً» [احزاب: 34 ـ 32]؛ ای همسران پیامبر! شما مانند هیچ یك از [سایر] زنان نیستید، اگر پرهیزگار باشید؛ پس هنگام سخن گفتن صدا را نرم و نازك نكنید كه انسان بیماردلی طمع كند. و به صورت شایسته و برازنده سخن بگویید. و در خانه‌های خود بمانید و همچون زینت‌نمایی [عصر] جاهلیت پیشین اظهار زینت و خودنمایی نكنید. و نماز برپای دارید و زكات بپردازید و از خدا و پیامبرش اطاعت كنید. [هدف از این دستورالعمل آن است كه] همانا خداوند می‌خواهد پلیدی را از شما ای اهل‌بیت [پیغمبر] دور كند و چنانكه باید شما را پاكیزه گرداند. و هر آنچه از آیات خدا و حكمت‌ در خانه‌های شما خوانده می‌شود [بیاموزید و برای دیگران] یاد كنید، همانا خداوند باریك‌بین و آگاه است. خداوند در این آیه‌ها ابتدا همسران پاك شده پیامبر اسلام را به رعایت امور خاصی سفارش می‌كند و تذكر می‌دهد كه شما مانند سایر زنان نیستید و به دلیل انتساب به بیت نبی از مقام والایی برخوردار هستید؛ سپس می‌فرماید: این دستور‌العمل‌ بدان منظور است كه خداوند می‌خواهد آلودگی‌ها را از شما اهل‌بیت نبوی دور كند و شما را پاك و پاكیزه بگرداند، پس باید این دستور‌العمل را رعایت كنید. از دیدگاه علمای اهل‌سنت آیه تطهیر با آیه‌های قبل و بعد از آن در شأن ازواج و همسران گرامی برترین رسول رب‌العالمین فرود آمده است و سبب نزول آیه، ازواج هستند و پس از نزول آیه، رسول اكرم اهل‌ كساء را بر اساس مفهوم كلی و عمومی اهل‌بیت به این شرف مفتخر گردانیده است. بنابراین، مراد از ‌اهل‌بیت در آیه، ازواج و ذریه پیامبر گرامی اسلام هستند.(4) دلالت آیه به همسران پیامبر چنان قوی و صریح است كه جای هیچ‌گونه تأویل و شك باقی نمی‌ماند. از اینجا است كه عده‌ای مانند عكرمه، اهل‌بیت نبوی را فقط به همسران پیامبر منحصر می‌دانستند، اما صحیح آن است كه ازواج، گروهی از اهل‌بیت هستند.(5) رئیس مفسران، حضرت ابن‌عباس و سعیدبن جبیر و عروة بن زبیر می‌گویند: این آیه در حق همسران پاك پیامبر فرود آمده است.(6) به همین دلیل، واژه «مطهرات» به همسران رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم اختصاص یافته است. بررسی چند شبهه در این جا چند سؤال مطرح شده است كه به ظاهر ایجاد شبهه می‌نمایند: شبهه اول:‌ اگر واژه «اهل‌بیت»، در برگیرنده زنان پیامبر است چرا به جای ضمیر مؤنث، ضمیر جمع مذكر (منكم ـ یطهركم) به كار رفته است؟ پاسخ نخست: اصولاً در قرآن كریم هر جا واژه «اهل» به كار رفته است با ضمیر مذكر آمده است؛ زیرا لفظ «اهل» علاوه بر مذكر بودن، یك كلی است كه در برگیرنده افراد مذكر و مونث است و همواره با صیغه مذكر به كار می‌رود، و این مطابق با فصاحت و بلاغت است، به آیه‌های زیر توجه كنید: «قالوا أتعجبین من أمرالله رحمة الله و بركاته علیكم أهل البیت» [هود: 73]. همانگونه كه مشاهده می‌كنید این آیه خطاب به ساره، همسر حضرت ابراهیم، است كه فرشتگان به او مژده فرزندی به نام «اسحاق» دادند و با آنكه مخاطب، یك فرد مؤنث است ضمیر جمع مذكر «علیكم» به كار رفته است؛ سبك و سیاق این آیه با آیه تطهیر هیچ تفاوتی ندارد. همچنین در آیه‌ 29 سوره قصص، آیه 10 سوره طه و آیه 7 سوره نمل با وجود آنكه مخاطب همسر حضرت موسی است، ضمیر جمع مذكر به كار رفته است: «فقال لأهله أمكثوا ـ آتیكم ـ لعلكم». خود رسول ‌اكرم صلی‌الله‌‌علیه‌وآله‌وسلم همسران خود را به ضمیر مذكر «كُم» خطاب كرده است؛ در روایتی آمده است كه یك بار رسول ‌اقدس صلی‌الله‌‌علیه‌وآله‌وسلم از حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها پرسید: «هل عندكم شیء؟ قالت: لا إلا أنّ نسیبة بعثت إلینا ...»(7)؛ آیا نزد شما چیزی برای خوردن وجود دارد؟ او گفت: خیر چیزی وجود ندارد جز آنچه نسیبه برای ما فرستاده است. در اینجا رسول اكرم صلی‌الله‌‌علیه‌وآله‌وسلم همسر گرامی‌اش را كه یك نفر بود با ضمیر جمع مذكر خطاب كرده است. رسول اكرم صلی‌الله‌‌علیه‌وآله‌وسلم پس از ازدواج با «زینب بنت جحش» رضی‌الله‌عنها به خانه أم‌المؤمنین عایشه رضی‌الله‌عنها وارد شد و فرمود: «السلام علیكم اهل‌البیت و رحمة الله و بركاته». سپس به حجره‌های همه همسرانش ‌رفت و همین جمله را تكرار ‌نمود.(8) در اینجا همسرانش را با ضمیر جمع مذكر و با واژه «اهل‌البیت» خطاب كرده است. نیز خطاب به همسرانش فرمود: «هو علیها صدقة و لكم هدیة فكلوه»؛ آنچه مردم به «بریره» صدقه می‌دهند در حق او صدقه است و برای شما هدیه به شمار می‌رود؛ لذا می‌توانید آن را بخورید.(9) در كتاب‌های اهل‌تشیع نیز آمده است كه رسول اكرم صلی‌الله‌‌علیه‌وآله‌وسلم هنگام عروسی حضرت زهرا رضی‌الله‌عنها خطاب به همسرانش فرمود: «هیئوا لابنتی و لابن عمی»؛ مقدمات مراسم عروسی دخترم و پسرعمویم را فراهم كنید.(10) با بودن این همه شواهد از قرآن و سنت، بدون تردید نخستین مخاطب آیه تطهیر، همسران رسول الله صلی‌الله‌‌علیه‌وآله‌وسلم هستند. پاسخ دوم: ضمیر جمع برای نمایاندن عظمت خانواده نبوی است، چنانكه پیامبر اسلام و حضرت موسی علیهماالسلام همسران خود را با ضمیر جمع مذكر خطاب كرده‌اند. این سبك در كلام عرب رایج بوده و مطابق با فصاحت است. شاعر عرب، خطاب به یگانه همسر خود می‌گوید: «إن شئت‌ِ حرمت النساء سواكم». حكمت دیگر در كلام بلیغ الهی این است كه ضمیر مذكر اشاره به این نكته است كه هر چند مخاطبان نخستین و سبب نزول آیه همسران نبی‌ اكرم صلی‌الله‌‌علیه‌وآله‌وسلم هستند، اما نباید اهل‌بیت نبوی را فقط به همسران ایشان منحصر دانست؛ بلكه گستره آن وسیع‌تر است و همه مردان و زنان اهل‌بیت را دربر می‌گیرد. این موضوع را در قالب یك مثال می‌توان این گونه تفهیم نمود: به طور مثال رئیس‌جمهور كشوری دیگر در مراسم تقدیر از برگزیدگان یك المپیاد علمی، به چند ایرانی كه در آن المپیاد به رتبه‌های ممتازی دست یافته‌اند، بگوید: «شما اهل ایران از هوش بالایی برخوردار هستید»؛ مسلم است كه هر چند شأن ورود این جمله و مخاطب اصلی آن همان چند نفر هستند، اما همه ایرانیان در مفهوم «اهل ایران» داخل هستند، گرچه ضریب هوشی‌ تك تك ایرانیان با آن چند نفر ممتاز برابر نباشد. در این جا نیز هر چند روی سخن به ازواج مطهرات است، اما همان‌گونه كه احكام بیان شده در این آیه‌ها مخصوص ازواج نیست، بلكه همه زنان مسلمان را دربرمی‌گیرد، واژه اهل‌بیت نیز مخصوص آنان نیست و برای همه اهل‌بیت نبوی عام است. پاسخ سوم: این اعتراض مانند آن است كه كسی بگوید چرا لفظ «أحَد» در ابتدای آیه با صیغه مذكر آمده است: «لستن كأحَد من النساء». هر توجیهی كه در مورد كلمه «أحَد» گفته شود، درباره لفظ اهل و تذكیر ضمیر آن نیز صدق می‌كند. علامه دهلوی می‌گوید: «اهل‌البیت» اسم جنس است و اطلاق آن بر كثیر و قلیل جایز است.(11) تركیب «اهل‌بیت» گرچه از نظر لفظ مذكر است، اما مصداق آن فقط به مذكر اختصاص ندارد. در ادبیات عرب نظایر زیادی وجود دارد كه اعتبار لفظ با معنا متفاوت است و در چنین مواردی، گاه لفظ را لحاظ می‌كنند و گاه معنا را. به طور مثال لفظ «مِن» به اعتبار لفظ مفرد است ولی به اعتبار معنا جمع است. در یك آیه قرآن هر دو جنبه رعایت شده است: «و من النّاس من یقول آمنا بالله و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین». در این آیه، نخست نظر به رعایت لفظ، صیغه واحد «یقول» آمده است، و در آخر آیه به اعتبار معنا، ضمیر جمع «هم» به كار رفته است. در آیه تطهیر نیز نظر به ظاهر لفظ «اهل‌بیت» كه مذكر است، ضمیر «كم» آمده است. از اینجا دانسته می‌شود كه لفظ «أهل» همانند كلمه «النّاس» اسم جنس است و برای مذكر و مؤنث یكسان به كار می‌رود. نكته: مراد از طهارت، طهارت تشریعی است، نه تكوینی كه آن ویژه انبیاست؛ زیرا واژه «اذهاب» كه به معنای زدودن و پاك كردن است، نظریه عصمت اهل‌بیت را از گناه رد و نقض می‌كند، و چنین استدلالی از آیه، با سبك بلاغت قرآنی هماهنگ نیست؛ زیرا آیه به وجود رجس دلالت دارد؛ یعنی رجس وجود داشته است و بعد خداوند آن را پاك كرده است. و آنگهی اگر منظور عصمت می‌بود، واژه عصمت به كار می‌رفت، چنان كه در دعاهای ماثوره آمده است: «اللهم اعصمنی فی هذا الیوم من شر كل مصیبة نزلت من السماء» و در سوره هود آمده است: «لاعاصم الیوم من أمرالله»؛ یا واژه «صرف» به كار می‌رفت، چنانكه در حق حضرت یوسف علیه‌السلام آمده است: «كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء». «صرف» یعنی بازداشتن و جلوگیری قبل از اصابت و ارتكاب؛ و «اذهاب» یعنی از بین بردن و پاك كردن بعد از وجود شیء. در تمام قرآن واژه «اذهاب» به معنای زدودن و از بین بردن یك شیء موجود به كار رفته است. به شواهد زیر توجه فرمایید: 1) «و قالوا الحمدلله الذی أذهب عنّا الحزن» [فاطر:34]. 2) «و یذهب عنكم رجز الشیطان» [أنفال:11]. 3) «و یذهب غیظ قلوبهم» [توبه:15]. 4) «لیذهب عنكم الرجس أهل البیت» [احزاب:33]. و مراد از اراده نیز اراده تكوینی نیست. اگر مراد اراده تكوینی باشد به این معناست كه خداوند شما را در ازل پاك كرده است و هر كس، حتی جاهلان نیز می‌دانند كه چیز پاك نیاز به پاك كردن ندارد كه خداوند بفرماید در آینده شما را پاك می‌گردانیم. اگر هدف تطهیر ازلی و تكوینی می‌بود، با صیغه ماضی می‌فرمود: «إن الله أذهب عنكم الرجس و طهّركم تطهیرا»، و معنی اراده تكوینی نیز همین است. اگر اراده خدا نسبت به پاكی و رفع رجس از آنان واقع شده بود چگونه رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وسلم بار دیگر دعا می‌كرد و پاكی آنان را از خدا درخواست می‌كرد؟ در این صورت شایسته بود كه پیامبر به جای این دعا سپاس خدا را بجا آورد و بگوید: «الحمدلله الذی طهّركم» (سپاس برای خدایی كه شما را پاك گردانید.) علامه دهلوی نوشته است: «اگر این كلمه مفید عصمت می‌بود، بایستی همه صحابه، بخصوص شركت‌كنندگان در جنگ بدر، معصوم می‌بودند؛ زیرا خداوند در حق آنان نیز فرموده است: «و لكن یرید لیطهركم و لیتم نعمته علیكم لعلكم تشكرون.»(12) شبهه دوم:‌ سیاق آیات در مورد همسران، با عتاب و تهدید همراه است، ولی سیاق آیه تطهیر همراه با تمجید و مدح است. پاسخ: اول اینكه آنچه را شبهه‌پردازان، آیه تطهیر می‌‌‌نامند، یك آیه مستقل نیست، بلكه یك جمله از آیه طولانی 33 سوره احزاب است. گلچین كردن یك جمله از تمام آیه و بریدن آن از ماقبل و مابعد از دیدگاه خِرَد محكوم است، و این كار به بافت آیه ضربه اساسی وارد می‌كند؛ زیرا جمله «إنّما یرید الله...» در مقام تعلیل آمده است؛ یعنی در این جمله فلسفه رعایت مقررات و دستورالعمل پیش‌گفته، توضیح داده شده است. از این رو این تقسیم‌بندی و قائل شدن به انقطاع از ماقبل و مابعد در مورد آیات، در كل درست نیست. دوم اینكه لحن آیه تهدیدآمیز نیست، بلكه به مقام شامخ ازواج مطهرات دلالت دارد. اگر حاكی از عتاب هم باشد می‌توان با نگاهی به سبب نزول آیات، به راز این تعبیر پی برد. مفسران در سبب نزول آیه گفته‌اند: همسران پیامبر زندگی بسیار ساده و فقیرانه‌ای داشتند تا جایی كه در روایات آمده یك ماه می‌گذشت و آتشی برای پخت‌وپز در خانه پیامبر روشن نمی‌‌شد و اهل خانه شب‌های متوالی گرسنه می‌خوابیدند. بعد از غزوه احزاب دروازۀ فتوحات گشوده شد و فتوحات بنونضیر و بنوقریظه روی داد و اموال غنیمت بین مسلمانان تقسیم شد. همسران پیامبر عرض كردند كه ما زندگی را به سختی می‌گذرانیم، لذا شایسته است با برخورداری از موقعیت پیش‌آمده اندكی وضع زندگی ما نیز بهبود یابد. پیامبر از این بابت دلگیر شدند؛ زیرا ایشان می‌خواستند اهل‌بیتش شادكامی‌ها را برای زندگی آخرت ذخیره كنند و مصداق «أذهبتم طیباتكم فی الحیاة الدنیا» نباشند. از این جا بود كه اختیار داده شدند تا آزادانه از دو راه، یكی را برگزینید، یا زندگی همراه با رفاه دنیا را خارج از خانه پیامبر اسلام، و یا انتخاب خدا و رسول و زندگی جاودانه آخرت و تحمل سختی‌ها را. پس از آنكه آنان خشنودی خدا و ماندن در جوار رسول‌الله صلی‌الله‌‌علیه‌وآله‌وسلم و زندگی آخرت را برگزیدند، در برابر این حُسن انتخاب، پاداش و انعامی برایشان مقرر شد كه عبارت است از: 1). در برابر اعمال نیك دو برابر پاداش می‌یابند: «نؤتها أجرها مرتین.» 2). مادران مؤمنان هستند، و بعد از پیامبر كسی حق ازدواج با آنان را ندارد: «و لا أن تنكحوا أزواجه من بعده.» 3). پیوندشان تا قیامت با پیامبر مستحكم خواهد ماند و رسول‌الله صلی‌الله‌‌علیه‌وآله‌وسلم نمی‌تواند آنان را از خود جدا كند: «و لا أن تبدل بهن من أزواج.» آری! یك مربی آگاه و دلسوز، هرگاه بخواهد خطای شاگردی را گوشزد كند ابتدا او را سرزنش می‌كند و آن‌گاه كه شاگرد به خطای خود اعتراف كند او را مورد تشویق قرار می‌دهد و به وی جایزه می‌دهد. متخصصان تعلیم و تربیت متفق‌اند كه تشویق و تهدید در كنار هم مؤثر است: «درشتی و نرمی به هم در به است». نیز خداوند كه حكیم‌ترین مربی و مهربانترین فرد به بندگان است، ابتدا به ازواج پیامبر تفهیم نمود كه این خواسته در شأن همسران پیامبر نیست، و آن‌گاه كه آنان خدا و رسول و زندگانی آخرت را برگزیدند، جایزه و پاداش یافتند. در این جا به این نكته باید توجه كرد كه مطالبه نفقه از سوی همسران پیامبر، كاری ناجایز و گناه نبود، اما چگونگی مطالبه، در شأن اهل‌بیت نبی نبود. از این رو همین خطای كوچك، بسیار بزرگ دانسته شد، چنانكه لغزش كوچك پیامبران بسیار بزرگ تلقی شده و حتی از آن به معصیت تعبیر شده است: «فعصی آدم ربّه فغوی.» افزون بر آن، حضرت فاطمه رضی‌الله‌عنها نیز با وجود آنكه نفقه‌اش بر پیامبر لازم نبود، برای گرفتن خدمتگزار به حضور پیامبر رفت، ولی آن‌حضرت به او جواب منفی داد و در عوض، 33 بار تسبیح (سبحان الله)، 33 بار تحمید (الحمدلله) و 34 بار تكبیر (الله‌اكبر) را به او آموخت. (آنچه كه به تسبیحات فاطمی مشهور است) و فرمود: اینها بهتر از آن چیزی است كه درخواست كرده‌ای.(13) شبهه سوم: شبهه‌ای دیگر، این گونه مطرح شده است كه پیامبر همسران خود را از اهل‌بیت خارج كرده است و در پاسخ استفسار آنان گفته است: شما از اهل‌بیت نیستید؟ پاسخ: ظاهراً ماجرای كساء چند بار تكرار شده است، (هر چند اغلب روایات بر معیار روایت و درایت منطبق نیستند.)(14) و در هیچ یك از روایات معتبر نیامده است كه پیامبر هنگام استفسار همسرانش بگوید: شما از اهل‌بیت نیستید؛ بلكه اهل‌بیت بودن آنان را تایید كرده است؛ به دلیل اینكه پاسخ پیامبر به شرح زیر بوده است: «أنتِ إلی خیر»(15) «إنّ لكِ عندالله خیراً»(16) «إنّكِ علی خیر»(17) «أنتِ إلی خیر و أنتِ مِن أزواج النبی»(18)؛ «أبشری یا أم‌سلمة! فإنّكِ إلی خیر»(19)؛ یعنی شما مقام نیكویی دارید و بنابر نص صریح قرآن از اهل‌بیت هستید و نیازی به داخل شدن زیر كساء ندارید. گذشته از این، در دسته‌ای دیگر از روایات تصریح شده است كه پیامبر اكرم در پاسخ سوال آنان فرمودند: «آری شما از اهل‌بیت هستید.» چنانكه در پاسخ أم‌سلمه گفت: «بلی إن‌شاءالله! آری تو از اهل‌بیت هستی إن‌شاءالله.»(20) كلمه «إن‌شاءالله» برای تبرّك است. «أنت و ابنتك من أهل‌البیت».(21) در برخی روایات تصریح شده است كه ام‌سلمه را زیر پارچه قرار داد و فرمود: تو از اهل‌بیت هستی [«قال: بلی، فادخلی فی الكساء»].(22) در یك روایت آمده است كه پیامبر بقیه دختران و خویشان و همسرانش را نیز زیر كساء داخل كرد.(23) از سوی دیگر داخل نكردن در كساء به معنای اخراج از اهل‌بیت نیست و اگر به فرض به این معنا هم باشد، از اهل‌بیت نسبی خارج می‌شوند نه از مفهوم اهل‌بیت. لذا از این روایات به هیچ وجه نمی‌توان برای اخراج ازواج از اهل‌بیت استدلال نمود، وانگهی قراین و شواهد فراوان از جمله واژه‌‌های «خاصتی» و «هولاء أحق»(24)، دلیل صریح است كه این دعای پیامبر پس از نزول آیه در حق همسران ایشان بوده است وگرنه دلیلی نداشت كه پیامبر اكرم با این همه اصرار و الحاح از خداوند چنین درخواستی بكند و خاطرنشان سازد كه اینها سزاوارترند. سبب اینكه پیامبر اهل‌بیت نسبی خود را در زیر كساء قرار داد، این بود كه پس از نزول آیه در حق همسران ایشان، این توهم وجود داشت كه شاید آیه، اهل‌بیت نسبی را دربرنمی‌گیرد؛ لذا رسول اكرم صلى‌الله‌علیه‌وسلم برای رفع این توهم اهل‌بیت نسبی را گاه زیر یك پوشش قرار می‌داد و گاه با واژه اهل‌بیت خطاب می‌كرد تا بدین وسیله تبیین نماید كه آِیه شامل هر دو گروه است.(25) اهل‌ بیت در آینه حدیث كساء حضرت عایشه رضی‌الله‌عنها روایت كرده است كه یك روز صبح رسول‌الله صلی‌الله علیه وآله وسلم تشریف آورد و ردایی سیاه رنگ و خط‌‏‏‏دار پوشیده بود، ناگاه حسن بن علی آمد، او را زیر رداء قرار داد، سپس به ترتیب، حسین، فاطمه و علی [رضی‌‌الله‌عنهم] آمدند آنها را نیز زیر رداء قرار داد و این آیه را قرائت كرد: «إنما یرید الله لیذهب عنكم الرجس أهل‌البیت.»(26) در روایت دیگری آمده است كه پیامبر اكرم این چهار تن را زیر پارچه‌ای قرار داد و فرمود: «اینها اهل‌بیت من هستند، پس آنان را پاك گردان.»(27) طبق تصریح این روایت، حضرت علی، فاطمه و حسنین رضی‌الله‌عنهم از اهل‌بیت نبوی هستند. نتیجه سخنان پیشین همان‌گونه كه ملاحظه كردید، درباره مفهوم اهل‌بیت دو نص وجود دارد: نص قرآن و نص حدیث. با كنار هم گذاشتن این دو نص، ثابت می‌شود كه همسران پیامبر، بنابر نص صریح قرآن اهل‌بیت ایشان هستند، و حضرات علی و فاطمه و حسن و حسین، بنابر نص صریح سنت و فرموده نبوی اهل‌بیت ایشان‌اند. اهل‌بیت بودن همسران رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، هیچ منافاتی با حدیث كساء ندارد؛ زیرا در این حدیث آمده است: «خدایا اینها اهل‌بیت من هستند.» و این بدان معنا نیست كه اهل‌بیت ایشان فقط همین چهار نفرند و بس. اگر چنین باشد پس اولاد و احفاد حضرت حسن و حسین و شهدای كربلا رضی‌الله‌عنهم نیز از اهل‌بیت نخواهند بود. در ادبیات عرب تركیب‌هایی مانند: «هولآء أهل‌بیتی» بر انحصار دلالت ندارد؛ چنانكه با اشاره به چند نفر گفته شود: «هولاء أهل بلدی» اینها همشهریان من هستند؛ مسلم است كه منظور گوینده آن نیست كه همشهریان او فقط همین چند نفر هستند. همچنان‌كه حضرت ابراهیم علیه‌السلام با اشاره به میهمانان خود گفت: «إن هولآء ضیفی» [حجر:66]. حداكثر آنچه از حدیث ثابت می‌شود این است كه این چهار نفر از نخبگان و خاصان اهل‌بیت نبوی هستند؛ چنانكه طبق یك روایت، پیامبر فرمود: «أللهم هؤلاء أهل‌بیتی و خاصتی.»(28) در مورد اینكه اهل كساء جزء اهل‌بیت پیامبر هستند اختلاف‌نظری وجود ندارد؛ لذا به بحث در این موضوع نیازی نیست؛ اما اختصاص اصطلاح اهل‌بیت به همین چهار نفر، مورد بحث است. شواهد متعددی وجود دارد كه خود رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم لفظ «أهل» و «آل» را هم برای همسران خود و هم برای خویشان نزدیك خود به كار برده و گویا بدین وسیله اهل‌بیت خودش را معرفی كرده است. و مسلّم است كه رسول‌الله صلی‌الله علیه وآله‌وسلم به قرآن و مفاهیم آن و به لغت عرب از دیگران آگاه‌تر بوده است. ادامه دارد... پی نوشت: 1) ر.ك: فرهنگ بزرگ جامع نوین، احمدسیاح؛ فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، آذرتاش آذرنوش؛ فرهنگ عمید، لسان‌العرب، معجم مقاییس اللغة، القاموس‌المحیط و صحاح‌اللغة. 2) فرهنگ جامع نوین، به نقل از لسان‌العرب. 3) منهاج‌السنة، ج7، ص:78ـ75. 4) برای تفصیل بیشتر رجوع شود به تفسیر قرطبی و المنتقی للذهبی و تكملة فتح‌الملهم للشیخ محمدتقی العثمانی: 5/106؛ بنات‌ اربعة، تألیف شیخ محمدنافع. 5) سید حسن حسینی، مرحبا بأهل‌البیت، ص:17، دارالبشائر الاسلامیة. 6) واقدی، أسباب النزول، ص:203، دارالكتب العلمیة، بیروت، 1402؛ لطائف‌البال، ص:49؛ الدرالمنثور:5/198؛ فتح‌القدیر:4/337؛ تفسیر ابن‌كثیر: 6/542، دارالفتح شارقه، 1419هـ؛ خالد عبدالرحمن، جامع أسباب‌النزول، ص:274، كراچی، بی‌تا. 7) صحیح مسلم، كتاب الزكاة، باب إباحة الهدیة، حدیث:1076، دارإحیاءالتراث العربی. 8) صحیح بخاری، كتاب التفسیر، حدیث: 4793. 9) صحیح مسلم، حدیث: 1075. 10) طوسی، امالی، ص:40، چاپ نجف، ذیل داستان عروسی حضرت فاطمه. 11) لكنوی، تحفه اهل‌سنت، ص: 717. 12) دهلوی، تحفه اثناعشریه، ص: 204، بحث آیه تطهیر. 13) بحارالانوار: 43/84. 14) ر.ك: ‌پاورقی تفسیر ابن‌كثیر، ذیل آیه 33 سوره احزاب،‌ چاپ دارالفتح، شارقه، 1419. 15) سنن ترمذی، كتاب المناقب، حدیث: 3787. 1) مشكل‌الآثار: 1/336، دارصادر، بیروت. 17) جمع‌الفوائد من جامع الاصول و مجمع الزوائد، المجلس العلمی كراتشی، 1420، حدیث: 9007. 18) طبری، جامع‌البیان: 12/10، دارالفكر، چاپ اول 1421هـ.ق. 19) قمی، تفسیر كنزالدقائق، جلد:10، ص:374، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411. 20) عثمانی، قاضی ثناءالله پانی‌پتی، تفسیر مظهری:7/344 21) جمع‌الفوائد، حدیث:8998؛ طبرانی، معجم‌الكبیر: 3/46. 22) مسند احمد، حدیث:26550، بیت‌الافكارالدولیة. 23) آلوسی، تفسیر روح‌المعانی، جلد:22، ص: 15، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ چهارم، 1415؛ اسعاف‌الراغبین فی سیرة المصطفی و اهل‌بیته الطاهرین، علی هامش نورالابصار، ص:107، چاپ قدیم. 24) مسند احمد، حدیث: 16988. 25) ر.ك: ابن‌حجر، الصواعق المحرقة، باب 11، فصل اول، ص:120ـ 115 ؛ ابن‌قیم، جلاءالافهام، ص: 338. 26) صحیح مسلم، كتاب فضایل‌الصحابة، باب فضائل اهل‌بیت‌‌النبی، حدیث:2424. 27) سنن ترمذی، كتاب‌المناقب، حدیث:3787. 28) مسند احمد، حدیث:26508، بیت‌الافكارالدولیة؛ سنن ترمذی، حدیث:3871. «خاصه» به معنای «نخبه» چنانكه حضرت علی از پیامبر نقل كرده است كه «أهل‌القرآن أهل‌الله و خاصته» (جامع‌الصغیر،1/164، دارالكتب العلمیة بیروت). پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین